الف: مريم سلطان
نام همسر اول مرحوم حاج محمد كاظم قندي؛ “مريم سلطان” بود.
ايشان به تخمين متولد سال ١٢٤٠ خورشيدي بوده اند و حدود سال ١٢٥٨ خورشيدي با حاج محمد كاظم ازدواج نموده اند.
حاج محمدکاظم از همسر اول خود ٣ پسر و ٣ دختر دارند كه به ترتیب عبارتند از:
صاحب سلطان خانم، حاج علی اصغر، حاج محمد صادق، سكينه سلطان خانم، ربابه سلطان خانم وحاج محمد ابراهیم.
مريم سلطان در سال ١٢٧٧خورشيدي و در جوانی بیمار شدند و درحالي كه بزرگترين فرزندشان صاحب سلطان (متولد ١٢٦٠ خورشيدي) هفده ساله، علي اصغر (متولد ١٢٦٢ خورشيدي) پانزده ساله، محمد صادق (متولد ١٢٦٥ خورشيدي) دوازده ساله، سكينه سلطان (متولد ١٢٦٧ خورشيدي) ده ساله، ربابه سلطان (متولد ١٢٧٠ خورشيدي) هفت ساله و كوچكترين فرزندشان محمد ابراهيم (متولد ١٢٧٤ خورشيدي) فقط سه ساله بود، به رحمت خدا رفتند.
از ميان فرزندان ايشان در آن تاريخ فقط صاحب سلطان خانم ازدواج كرده بودند و بقيه نوجوان و يا كودك بودند.
تاریخ فوت حاجيه مريم سلطان سال ١٢٧٧ خورشيدي می باشد. پيكر ايشان در آرامستان وادي السلام در نجف اشرف و در كنار مزار حاج محمد موسي (متوفي در سال ١٢٧٣) و فاطمه خانم (همسر اول حاج محمد موسي متوفي در سال ١٢٥٠) بخاك سپرده شد.
حاج محمد كاظم كه در موقع فوت همسرشان كمتر از چهل سال سن داشته است؛ دو سال بعد از فوت ايشان (در تاريخ ششم اسفند ماه سال ١٢٧٩ خورشيدي)؛ ناچار به ازدواج مجدد مي شود و با دختر جواني كه همراه مادر خود در همسايگي ديوار به ديوار منزلشان زندگي مي نمود، ازدواج نمودند.
ب: خديجه سلطان
نام همسر دوم حاج محمد کاظم ” خديجه سلطان” بود. خدیجه سلطان کوچکترین فرزند حاج غلامرضا نیک بود که در بازار به تجارت روغن اشتغال داشت كه در آن موقع فوت كرده بود. حاج غلامرضا چند فرزند داشتند كه عبارت بودند از:
١- خانم ؟ ( كه خواهر بزرگ خديجه سلطان بودند).
ايشان؛ مادر خانم بتول مقيم خان، خانم شهر بانو مقيم خان (مشهور به خانم شريعه كه همسر آقاي رفيعي بودند) و آقاي محمد تقي مقيم خان (مشهور به آميز تقي مقيمي) ميباشند.
بعداً خانم بتول مقيم خان با حاج علي اصغر قندي (پسر ارشد حاج محمد كاظم) ازدواج نمودند.
٢- آقاي ؟ (معروف به حاج دایی)
ايشان مقيم كرمانشاه بودند و بعد ها در موقع بيماري حاج محمد كاظم در راه عتبات از ايشان در كرمانشاه پرستاري نمودند.
٣- خانم خديجه سلطان
حاج محمدکاظم قندي در تاریخ ششم ذیقعده سال ١٣١٨ هجری قمری (برابر با ششم اسفند ١٢٧٩ خورشيدي) با خانم خدیجه سلطان ازدواج نموده و از این ازدواج نیز صاحب هفت فرزند (سه پسر و چهار دختر) شدند كه به ترتيب عبارتند از:
طوبي خانم (متولد ١٢٨٢ خورشيدي) ، حاج علي اكبر(متولد ١٢٨٣ خورشيدي)، معصومه خانم (متولد ١٢٨٥ خورشيدي) ، حاج عبدالله (متولد ١٢٨٩ خورشيدي)، حاج اسدالله (متولد ١٢٩٣ خورشيدي)، زهرا خانم (متولد ١٢٩٨ خورشيدي) و محترم خانم ( متولد ١٣٠٥ خورشيدي).
خانم خديجه سلطان که نزد فرزندان و نوه هايشان به “عزيز جان” مشهوربودند حدود ٢۷ سال با حاج محمدکاظم زندگی مشترک داشتند. تاریخ فوت ايشان یازدهم فروردین ۱۳۳۷ برابر با دهم ماه رمضان سال ۱۳۷۷ قمری می باشد. پيكر ايشان پس از تشییع در تهران توسط فرزندان ایشان و با همراهی آیت الله حاج میرزا عبدالعلی تهرانی و تنی چند از تجار بازار به آرامستان وادي السلام در نجف اشرف منتقل و در كنار مزار هاي همسرشان، حاج محمد موسي، حاجيه عاليه خانم، حاجيه فاطمه خانم، همسر دوم حاج موسي و حاجيه مريم سلطان به خاك سپرده شد.
خاطرات:
الف: حاجيه مريم سلطان:
ب: حاجيه خديجه سلطان:
١- خانم مليحه علي بيك:
-نهم ماه مبارك رمضان؛ شب سال “عزيز جان ” می باشد. فوت ایشون همزمان با وفات خانم حضرت خدیجه است . ايشون هم اسم همسر پیامبر گرامی اسلام بودند به نظر من سعادتی است که ایشون باصفات برجسته ای که ازشون یاد میشود در این دومورد مثل بزرگ بانوی اسلام باشند. انشالله که این زن وشوهر بااین صفات پسندیده با پیامبراکرم و همسرشان حضرت خدیجه همنشین هستند ودعای گوی ما فرزندانشان
-مادرم خدابیامرز هرسال همچنین شبی بچه هارو دعوت میکرد وبا نیکی از عزیزجان یاد میکرد وبه این خاطراست چنین شبی یادوخاطرشون برای من وبچه هام تداعی میشود.روح تمامی رفتگان شاد
-یک خاطره از مادر مادرم (عزیزجان) که همیشه مامانم با کاظم اقاتعریف میکردنددارم.درزمان بچگی مادرم.عزیزجان مادر بزرگم به بیماری سختی مبتلا میشوند.فکرکنم درمنزل برادرشان یعنی دایی مادرم دور کرسی همه خانواده ختم امن یجیب میگیرن عزیزجان که خانم جوانی بوده و بچه هایش همه کوچک بودند کنار کرسی درد میکشیدند وهمه مشغول توسل وخواندن امن یجیب بودند. لحظه ای ایشون ازدرد بیحال شده بودند.چشم بازکرده ومیگویندبگویید((نجاه منک یاسیدالکریم نجنی وخلصنا به حق بسم الله الرحمان الرحیم))همه باهم از روی تعجب مشغول گفتن این ذکر میشوند.وقتی پی جومیشوندکه چه شده. عزیزجان میگوینددرموقعیت دردبیحال شدم.خودم راپای پله های دکترکه همیشه میرفتم دیدم.بادردزیاد.دیدم اقایي از سادات به من گفتند برو بالا گفتم نمیتونم باز گفتند میتونی برو. گفتم اقانمیتونم. گفتندبگو((نجاه منک یاسیدالکریم نجنی وخلصنا به حق بسم الله الرحمان الرحیم))۳۰ سال به عمرت اضافه شد.عزیزجان میپرسند بگم کی به من گفت؟ گفتند بگو جعفربن محمد .
خلاصه عزیز جان شفاپیدامیکنن واین مسئله فراموش میشه تا زمان فوت ایشون. کاظم اقا میگن حساب کردیم درست ۳۰ سال گذشته بود. سر ۳۰ سال ایشون به دیارباقی شتافتند. واین یادی بودازالطاف الهی به ایشون. یادشون گرامی.
٢- آقاي مَهدي قندي:
اين ذكر هم از اسرار بسم الله است.
كمي هم اصلاحش مي كنم:
نجاة منك يا سيدي الكريم نجنا و خلصنا بحق بسم الله الرحمن الرحيم.