شهید محمد مهدي (همايون) ضیایی فرزند حاج هوشنگ ضیایی و حاجیه خانم طاهره پاکنهاد، نوه دختري حاجيه صديقه خانم محسني، نتيجه حاجيه نرگس خاتون، نبيره حاجيه مريم سلطان و نديده حاج محمد موسي تاجر طهراني میباشد.
او در تاريخ ۳۰ آذر ماه سال ۱۳۴۷ خورشيدي در تهران پای به جهان گشود وبعد از طی دوره دبستان و راهنمایی، درابتدای دوره دبیرستان، در سن ١٥ سالگي برحسب احساس مسؤلیت دینی و ميهني بعنوان داوطلب بسيجي به جبهه جنگ عظیمت نمود. او در لشگر ١٠ سيدالشهدا بعنوان غواص، پيك لشگر و تخريب چي حضور داشت. وي در اين ضمن؛ دوره دبیرستان را از دبیرستان علمیه درجبهه به پایان رسانید.سپس او در کنکور سراسری دررشته حقوق قضایی دانشگاه تهران بارتبه عالی قبول گردید. لکن باتوجه به مسؤلیت مهم ایشان درقراگاه، بعنوان پیک لشگر و کارشناس تخریب، دربرنامه ریزیهاي مختلف برای انجام عملیاتهای پی درپی شركت نمود وچندین بار نيز بشدت مجروح گرديد.
ایشان، سرانجام بعدازحدود۴۰ ماه حضور و خدمت خالصانه درجبهه، در تاريخ بیست وپنجم دی ماه سال ۱۳۶۶خورشيدي در عمليات بيت المقدس ٢ در ارتفاعات سليمانيه عراق منطقه ماووت به اتفاق سردار شهید حاج احمدآجرلو فرمانده سپاه کرج و سردار شهید حاج علی یزدی فرمانده اطلاعات و عملیات قرارگاه، درهنگام بازدیدازمناطق کمین، جلوترازخط مقدم، مورداصابت گلوله توپخانه عراق و دیدبان عراقی قرارگرفتند و به فیض رفیع شهادت نايل گرديد.
مزار شهيد در آرامستان “بهشت زهرا” قطعه ٤٠، رديف ٣١، شماره ٢٠ قرار دارد.
شهید محمد مهدی ضیائی در شب جمعه مناجات نامه زير را به نگارش در آورد که متن آن حاکی از الهام واقعه شهادتش به او میباشد و صبح جمعه در منطقه جنگی مائوت به فیض شهادت نائل آمد:
بخشی از مناجات مکتوب شب شهادت شهید محمد مهدی ضیائی:
داوطلب بسیجی گردان تخریب لشگر ده سید الشهدا علیه السلام در جنگ تحمیلی
بسم الله الرحمن الرحیم
بسم رب الشهداء و الصالحین
اللهم الرزقنی توفیق زیارة الحسین فی الدنیا و شفاعة الحسین فی الاخره
اللهم الرزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک
اللهم لا تردنی الی وطنی
اللهم الرزقنی الشهاده
ساعت ۱۰/۱۵ شب است و لحظات حساس و پر شوری را پشت سر میگذاریم،
صدای خمپاره ها هر از چند گاهی سکوت را بر هم میزد و نور و انفجار آن چند لحظه ای فضا را روشن میکرد.
… امشب برایم شب بزرگی است، گوئی گیج شده ام، گاهی قرآن میخوانم گاهی بچه ها را دعا میکنم گاهی صلوات میفرستم و گاهی هم دعا میخوانم، آخر امشب شب عملیات است و بچه ها همه برای عملیات سرازیر شده اند.
آری امشب برایم شب بزرگی است و بسیار بسیار پر ارزش، شب عملیات برای من شب وصل است، شب دیدار است، شب لقاء عاشق دلخسته با معشوق مشتاق است، شب عملیات برایم شب رها شدن از تمام رنج ها و وابستگی ها است، شب پرواز از عالم خاکی بسوی ملکوت، شب رستگار شدن است، شب دیدار است، آری دیدار چه اسم زیبائی، دیدار از آنکه دوستش دارم و بزرگش میشمارم، دیدار از آنکه هر کاری بخاطر او توانستم کردم و میکنم، شب عملیات شب نتیجه گرفتن است، شب برات گرفتن است، شبی است که دیگر خیلی ها راحت میشوند، خیلی ها میروند …
اما ای خدا آیا بعد از چند سال آشنائی با تو و دوری از تو، بعد از چند سال گدائی کردن و سعی کردن امشب شب دیدار ما هم میرسد یا نه؟
آیا امشب من را هم میبری یا نه؟
به خدا ای خدا به خودت قسم که خسته دلم، سوخته دلم، دیگر برایم سخت شده است، هر روز در آتش غم فراغ … سخت است.
بی سر و جان بسر شود
بی تو بسر نمیشود.
ای خدا چه بگویم که هرچه بگویم هم تو میدانی و هم من، منتها هر چند وقت یکبار درد دلم را در روی کاغذ با تو درمیان میگذارم …
آه از آن نرگس رعنا که چه بازی انگیخت /
وای از آن مست که با مردم هوشیار چه کرد//
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر/
وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد//
فکر عشق آتش غم بر دل حافظ زد و سوخت/
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد.
محمد مهدی ضیائی
مائوت ۶۶/۱۰/۲۴
ساعت ۱۱ شب جمعه
در ويدئوي زير شهيد در پشت نفر بيسيم چي و با عينك ديده ميشود