اين بخش شامل تعدادي از آداب و رسومِ معمول در طهران قديم و در بعضي از موارد رسوم خاندان حاج محمد موسي تاجر طهراني است كه توسط اعضاي محترم خاندان بتدريج (از اواخر سال ١٣٩٤ تا به امروز) به اشتراك گذاشته شده است:
الف: مراسم سال نو از چهار شنبه سوري تا تحويل سال نو، ديد و بازديد ها و ١٣ بدر
آقاي مجتبي قندي:
(١٤٠١) سلام ، اولین روز از سال نو که مصادف با اولین روز از قرن 15 هجری شمسی است بر همه عزیزان مبارک باد. امروز قصد یک سفر دسته جمعی به یکصد سال پیش را داریم . می خواهیم به روز اول فروردین سال 1301 هجری شمسی برویم و با پیشینیان خود دیدار نماییم. روز اول فروردین سال 1301 اولین روز از قرن چهاردهم هجری شمسی بوده است. تا پیش از سال 1304 که سال هجری شمسی با تغییراتی که در آن داده شد و به عنوان تاریخ رسمی کشور قرار گرفت ، هر دو سال هجری قمری و هجری شمسی مورد استفاده قرار می گرفت. قبل از سال 1265 ، تقویم فقط هجری قمری بود و کسی با سال شمسی آشنایی نداشت. برخی منجمان از تقویم جلالی که به دستور جلال الدین ملکشاه سلجوقی و توسط دانشمندانی چون عمرخیام تدوین شده و معروف به دقیق ترین تقویم جهان بود آشنایی داشتند. مبدا این تقویم سال جلوس ملکشاه بر تخت پادشاهی بود. در زمان ناصرالدین شاه ، میرزا عبدالغفار اصفهانی معروف به نجم الدوله و نجم الملک که منجم دربار و استاد دارالفنون بود محاسباتی انجام داد و مبدا تاریخ جلالی را به سال هجرت برد و تقویم هجری شمسی متولد شد. در سال 1301 هجری شمسی، ماه تیر 32 روز و ماه دی 29 روز و ماه اسفند 30 روز بود که در سال 1304 تعداد روزهای هرماه به شکل جدید تصویب گردید. تحویل سال 1301 در روز سی ام اسفند 1300 ساعت چهل و هشت دقیقه بعداز ظهر با شلیک توپ های مستقر در میدان توپخانه دارالخلافه طهران اعلام گردید و فردای آن روز چهارشنبه اول فروردین سال 1301 مطابق با 23 رجب 1340 هجری قمری و 22مارس 1922 میلادی بود. در این هنگام احمد شاه قاجار پادشاه ایران و رضاخان میرپنج با لقب سردار سپه وزیر جنگ و رییس قزاق ها بود.
در این روز حاج محمدکاظم قندی ، بزرگ خاندان حاج محمدموسی مهماندار بود و بسیاری از اهل محل ، دوستان و آشنایان برای عرض تبریک خدمت می رسیدند. اما ظهرهنگام ، همه اهل خاندان برای ناهار مهمان ایشان بودند. مانیز به منزل ایشان رفته و در گوشه ای می ایستیم تا ورود و حضور مهمانان را تماشا کنیم .
حاج محمدکاظم که الان حدود 62 سال دارد در اتاق مهمانخانه نشسته و کناروی سه پسر بزرگش حاج علی اصغر ، آقامحمدصادق و آقا محمد ابراهیم حضور دارند. حاج علی اصغر 38 سال دارد و دست راست و همه کاره حاج آقا بزرگ است. آقا محمدصادق جوانی 36 ساله و آقا محمدابراهیم 27 ساله است. هرکس برای مصافحه خدمت حاج آقا بزرگ می رسد به نسبت موقعیت و قرابت ، آقا محمد صادق یک اسکناس نو یک تومانی یا یک یا چند سکه دیناری به مهمانان به عنوان عیدی می دهد. پایین تر دو پسر دیگر حاج آقا یعنی آقا علی اکبر که 18 سال دارد و عبدالله 11 ساله دوزانو بر روی زمین نشسته اند.
در اندرونی خدیجه سلطان همسر حاج آقا که حالا زنی 40 ساله و بلند بالا است مشغول گفتگو با مهمانان و پذیرایی از آنان می باشد. مرتب به خدمه سفارش می کند به مطبخ بروند و از آماده شدن غذا سوال کنند و ببینند کم و کسری وجود نداشته باشد.
بتول خانم عروس بزرگ خانواده در حالی که دختر بزرگش جمیله 11 ساله در کنارش می باشد کنار خدیجه خانم نشسته است. خانم تاج الملوک عسگری همسر آقا محمدصادق با دو دختر 6 ساله و 4 ساله خود در حالی که باردار فرزند سوم خود می باشد نیز حضور دارد. طوبی دختر بزرگ خدیجه خانم یک پایش داخل اتاق است و یک پایش بیرون تا هم از مهمانان استقبال کند ، هم دستور پذیرایی بدهد و هم مراقب مطبخ باشد و هم مواظب فرزند دوساله اش محمدرضا باشد که مشغول بازی با دختر یک ساله حاج محمدکاظم یعنی خاله خود به نام زهرا(زری)می باشد. معصومه خواهر طوبی که 13 سال دارد کنار دست اوست و در همه امور خصوصا بچه داری به او کمک می کند. ازصبح زود سکینه خانم دختر دوم حاج آقا که 34 سال دارد همراه دخترانش راضیه 12 ساله و مرضیه 7 ساله به کمک مادرخوانده و خواهرانش آمده است. سه پسر او محمداسمعیل ده ساله ، محمدجواد هشت ساله و محمدجعفر 5 ساله در حیاط مشغول بازی با دایی اسدالله کوچکترین پسر حاج محمدکاظم که نه سال دارد هستند. مهمانی جدید وارد می شود که همه حضار به احترام او برمی خیزند. حاج علیرضا برادر کوچکتر حاج محمدکاظم پس از مصافحه با همه حاضرین به صدر مجلس رفته و کنار برادر بزرگ خود جلوس می کند.
لحظاتی بعد دو خواهران کوکب خانم 60 ساله و خاور خانم 57 ساله در حالی که سه دخترش رقیه خانم ، طوبی خانم و معصومه خانم او را همراهی می کنند وارد می شوند در حالی که جای خالی ربابه خانم که سه سال قبل به رحمت خدا رفته هنوز خالی است. حاج محمدحسین برادرزاده حاج آقا که داماد او هم هست به همراه برادرش حاج شیخ حسن که داماد خاورخانم می باشد نیز وارد می شوند. معصومه خانم دختر حاج محمدعلی برادر بزرگ حاج محمدکاظم که به رحمت خدا رفته به اتفاق همسرش حاج محمدالنگ و برادرانش احمدعلی ، میزحاج آقا و آمهدی نفرات بعدی هستند که وارد می شوند.
دیگه نوبت حاج مریم خانم هست که در حالی که 50 سال سن دارد با حاج محمدحسین کوچک وارد مجلس شوند. دختر بزرگ مریم خانم یعنی نرگس خانم 35 ساله با همسرش آقا علی محسنی ، حاج خانم سعادت 33 ساله به اتفاق آقا محمدحسن اخوان و خدیجه خانم 25 ساله با آقا احمد نبوی همراه آنان هستند . پسران مریم خانم یعنی آقا محمد 22 ساله ، آقا رحیم 20 ساله و آقا موسی 17 ساله هم همراهشان می باشند.
خواهران دیگر حاج آقا ، فاطمه خانم 50 ساله با آقا محمدعلی ، عالیه خانم 45 ساله با پسرانش آقا محمدتقی ، آقا علینقی ، آقامحمدحسن و آقامهدی، شهربانو خانم 40 ساله با آقا علی اکبر و فرزند خردسالش عباسعلی و عذرا خانم 35 ساله به همراه کلباجی یکی پس از دیگری در منزل حاضر میشوند.
صاحب سلطان دختر بزرگ حاج آقا که 40 ساله است با شوهرش حاج سید نصرالله در حالی که سیدحسن پسر 24 ساله اش همراه با همسر و دختر 4 ساله اش نصرت ، سیدحسین پسر 20 ساله شان و سارا دختر22 ساله شان آنان را همراهی می کنند وارد می شوند.
در حالی که همه برای انداختن سفره غذا حاضر می شوند ربابه خانم دختر سوم حاج آقا که 30 سال دارد با همسرش آقا ابوالفضل خان مجیدی وارد می شوند. ربابه خانم نوزادش محمدباقر را در آغوش دارد و دست دختر کوچکش بتول هم در دستانش می باشد.
همه دور هم ناهار را نوش جان می کنند و عیدی های خود را می گیرند و یک روز شاد را در کنارهم سپری می کنند.
از فرصت استفاده کنیم و هریک به سراغ پدربزرگ ها و مادربزرگ هایمان برویم . دست و صورتشان را ببوسیم و از آنها بخواهیم با امکانی که اکنون در عالم دیگر دارند در حق ما دعا کنند و از خداوند بخواهند به نوادگانشان فهم و کمال بیشتر عطا نماید تا عاقبت به خیر باشند.
حالا اگر آرام آرام از منزل حاج محمدکاظم سوار یک پهپاد بشویم و بالا برویم و از آنجا گردش زمین را در طول یک قرن نگاه کنیم چه اتفاقات زیادی را خواهیم دید.
در این جمع خانوادگی زنهایی را داشتیم که در جوانی بیوه شده بودند ، آشیخ حسن را داشتیم که زن جوانش سر زا رفته بود و بجه های کوچکش بی مادر مانده بودند ، جوانان مجردی را داشتیم که در انتظار همسر بودند . افرادی دغدغه مشکلات روزمره را داشتند. اما همه به سرعت گذشت. تمام افرادی که در تاریخ اول اسفند 1301 در منزل حاج محمدکاظم بودند و آنها که نبودند همه در خاک خفته اند و به سرای باقی شتافته اند. تمام مشکل ها و مسئله هایی که افراد در آن روز پیش خود فکر می کردند که لاینحل هستند همه حل شده و از صفحه روزگار محو گردیده اند. در صحنه کشور سلسله قاجار جای خود را به پهلوی و سپس جمهوری اسلامی داده ، همه دوله ها و سلطنه ها و مقامات حذف شده اند . اموال و املاکی که باعث تفاخر بوده اند بارها و بارها بین افراد چرخیده اند. در صحنه زمین خاکی، جنگ ها و دشمنی هایی برخاسته و سپس تبدیل به صلح و آرامش گشته و بعضی دوباره شعله کشیده اند. اگر همه این ماجراها را بخواهیم خلاصه کنیم می توان گفت :
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدین رواق زبرجد نوشته اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
از خداوند رحمان و رحیم در این مطلع سال و قرن نو خواستاریم همه گذشتگان ما را که به خوبی زیستند و مقدمات وجود ما را فراهم آوردند مورد رحمت و مغفرت خود بدارد و ما را قدردان وجود آنها قرار دهد. پروردگارا عاقبت همه ما را ختم به خیر گردان و به ما این توانایی را بده که قدر لحظات باهم بودن را بدانیم و با تقویت دوستی ها و همبستگی زنجیره توانمندی از عشق بسازیم تا آیندگان نیز از ما به خوبی و نیکی یاد کنند .
خانم فريده آريان طباطبائي:
من فریده اریان نوه دختری حاج میرزا علی محسنی و دختر حاجیه مرضیه محسنی هستم. خاطره ای دارم از پدر بزرگم. حدود چهار الی پنج ساله بودم عید نوروز به منزلشان رفتیم، داخل حیاط ایستاده بودند. ظاهرا قبل از ورود من وخواهرانم به بعضی از بچه ها نفری ده شاهی عیدی داده بودند بقیه بچه ها دستهایشان را بسوی پدر بزرگ دراز کرده بودند و همنوا بایکدیگر میگفتند حاج اقا عیدی …حاج اقا عیدی …
خانم فريده آريان طباطبائي:
خدا رحمت کند حاج حسن اقا محسنی دایی بزرگوارمان را. یادم نمیرود دربچگی؛ عید نوروز ها و منزل امیریه ايشانرا. گلهای بنفشه درباغچه حیاط و اسکناس دو تومانی نو .اخرین عید نوروزی که حدودا سال ٥٨ بود، اینبار باشوهر م وفرزندانم. مجددا ايشان به همه از کوچک تا بزرگ اسکناس های نو صد تومانی عيدي دادند.
خانم سپيده السادات سعيدي:
درمورد سیزده بدر؛ اقاجون وعزیزجون وبچه ها وفامیلهای دیگه به باغ حاج محمد حسن آبمنگل می رفتند (که الان اون باغها ساختمان شده واثری ازش نیست) ولی خانواده رسم سیزده بدر در اون مكان رو داشتند و براي عصرش هم همونجا آش رشته می پختند و کاهو سکنجبین می خوردند.
ب: مراسم افطاري و سحري
آقاي مجتبي قندي:
مرحوم حاج محمد کاظم قندي در ماه های رمضان ، مواقع افطار در منزل سفره افطاري آماده می نمودند و خود در سرکوچه و محل عبورِ افراد می ایستادند و هر رهگذری را فارغ از شغل و مقام و موقعیت اش برای صرف افطاري به منزلشان دعوت می کردند.
اين داستان را از زبان مرحوم آيت الله شيخ احمد مجتهدي رحمت الله عليه بشنويد:
آقاي محمد كاظم تهراني راد:
اخلاق حسنه افطاري دادن در نوه دختری مرحوم حاج محمد موسی تاجر تهرانی و با الهام از مرحوم حاج دایی خودشان ( حاج محمد کاظم قندي) در مرحوم حاج محمد تهراني راد نيز بوده است. بعد از ساختن مسجد تهرانی در محله دروس از سال ۱۳۴۵ ببعد هر شب در ماه مبارک رمضان برای بیش از ۴۰ نفر روزه دار افطاری بر قرار بوده و هست.
خانم شيوا احمديان تهراني:
مرحوم حاج شيخ مهدي احمديان طهراني در ايام ماه مبارك رمضان افطاري خود را در بازارچه نايب السلطنه با بی بضاعتان ھم محلی شریک میشدند. البته حاج شیخ مهدي به مادیات و امور دنیایی علاقه چندانی نداشتند و مایل بودند درامد کمشان را ھم با نیازمندان تقسیم کنند.
آقاي محسن محسني:
اون اقوامی که یادشونه مرحوم پدرم… هم ساله روز پانزدهم رمضان(مصادف با تولد امام حسن مجتبی(ع).. سفره های بزرگی میانداخت و. همه فامیل رادعوت میکرد….
مرحوم ابوی خدابیامرز میگفت: من در چنین روزی (تولد امام حسن(ع)، بدنیاآمدم و مرحوم پدرم (حاج میرزا علی محسنی) به همین مناسبت اسم من راحسن!! گذاشت…
خانم سپيده السادات سعيدي:
– باسلام ازخاطراتی که درماه مبارک هست این است که شب اول ماه رمضون مامانم و اقاجون و عمه های مامانم به بچه ها می گفتن خدا یه دونه گندم توی دلتون می ذاره اخر ماه رمضون برمی داره یا اینکه نهم ماه مبارک که می شد می گفتن دیگه به هُم هُم افتاده نهم ، دهم، یازدهم ،…… اینطوری یه امیدواری به بچه ها میدادن که بتونن تحمل سختی های ماه مبارک رو داشته باشن و یا خطبه حضرت رسول که از فضیلت ماه مبارک فرموده بودند رو برای ما می خوندند و مقیید بودند سحری بچه ها بیدار شوند اگرچه چیزی نخورند ولي از صفای سحر بهره ببرند و کلا یه کاری می کردن به بچه ها خوش بگذره درماه مبارک وخاطره خوبی در ذهنشون باشه. البته مامانم می گویند اینقدر آقاجون جذبه داشتند که ما بیشتر از جذبه ایشون می ترسیدیم و حرفشون رو گوش می دادیم ۸ ساله بودم که یه بار آقاجون یواش گوش منو پیچوند و گفت چرا نماز نمی خونی ؟؟؟ دیگه از فرداش هم نمازم رو خوندم هم روزه گرفتم خواهرهای دیگه همینطور خدا رحمتشون کند
– یکی دیگر از آداب ورسوم خانواده ما دادن افطاری درماه مبارک رمضان است که برنج و خورشت و یا چلوکباب و شله زرد و حلوا و مربا و نون و پنیر و کره وچایی و حلیم برسر سفره می گذاشتند. همچنين شیربرنج و زولبیا وبامیه معمولا اینها رو می گذاشتند سر سفره افطار. همیشه عزیز می گفتند قربون کاسه کاسه های سفره افطاری برم وافطاری دادن رو خیلی ثواب می دونستند واهتمام داشتن به این امر وعزیز جون می گفتند شب ۲۷ ام ماه رمضون رسمه کله پاچه بخوریم (شاید بخاطر به درک واصل شدن ابن ملجم شب ۲۷ ام رسم داشتن کله پاچه بخورن). مرحوم داییم حاج علی اقا سفره های مفصل افطاری داشتند.
ج: آداب خواستگاري، مهريه، دعوت به مراسم عقد/عروسي و مراسم شروع زندگي مشترك
خانم سپيده السادات سعيدي:
درمورد آمادگي پدر ها براي ازدواج فرزندانشان (بخصوص دختر ها) عرض ميكنم که آقاجون (مرحوم حاج محمد موسي برهاني فر) خیلی می ترسیدند كه دخترها را شوهر بدهند. باوجود خواستگارهای زیاد همه رو رد می کردند وبخاطر این همه فرزندانشون با وجوديكه اون زمان رسم بوده که دخترها ۱۳ ،۱۴ سالگی به خانه بخت می رفتند، در سن نسبتا بالا ازدواج نموده اند.
آداب خواستگاري
از آداب و رسوم و خاطرات خواستگاری که خیلی فرق کرده با ۸۰ سال پیش اینه که خواستگاری در زمان عزیزجون وآقاجون بدین صورت بوده که وقتی می دیدند خانه ای دختر دارد دق الباب می نمودند وبدون اینکه از قبل خبر بدهند می آمدند و دختر رو می دیدند ولی حاج اقا (پدر عزیز جون) تاکید می کردند از قبل باید خبر بدهند بعد به خواستگاری بیایند. عزیز جون تعریف می کردند: “به من نگفتند که عصری خواستگار می خواهد بیاید منو بردن حمام ناخن هام رو حنا گذاشتن موهای بلند و فرفریم رو خوب شونه کردند ولباس نو صورتی دادند وپوشیدم عصری دیدم مهمان داریم دراتاق پنج دری ویک لحظه به اتاق رفتم تا دیدم ۴ تا خانم غریبه نشسته اند فوری دویدم بیرون همون یه لحظه که منو دیدن پسندیدن و قرار مراسم بعدی رو گذاشتند. حاج اقا (پدرم )به بازار رفتند واقاجون رو دیدند ویک تحقیقاتی کردند و چند روز بعد درخونه جشن عقد گرفتند و بعد از عقد تازه من اقاجون رو دیدم اون وقتها هیچ نظری از دختر نمی خواستند همین که خانواده تایید می کرد دیگه کار تموم بود. اين بود که ۱۴ ساله بودم كه به خانه بخت رفتم. تازه جاری ام ۹ ساله بوده. وقتي به خواستگاری ایشون رفته بودند داشته توی باغچه خونشون گل بازی می کرده. دیگه اون وقتها این طوری رسم بود و دخترها درهمین سن و سال ازدواج می نمودند”
درزمان مامانم دیگه رسم بوده كه از قبل خبر می دادند می خواهند بیایند خواستگاری وابتدا مادر وخواهر داماد می امدند و دفعه دوم پسر را می اوردند و دختر و پسر حق داشتند یک بار باهم صحبت نمایند و نظراتشون رو بیان کنند واگر پسندیدند مراسمهای بعدی صورت می گرفت. درزمان من تقریبا مثل زمان مامانم بود ولی سه بار حق داشتیم باهم صحبت نماییم درخونه خودمان واجازه بیرون رفتن نداشتیم باهم، تا اینکه عقد می شدیم. الان اجازه می دهند با ماشین یکی دوبار بیرون ازخونه بروند وباهم صحبت نمایند اگر به تفاهم رسیدن عقد نمایند ویا توی دانشگاه همدیگر رو می بینند و می پسندند وبعد مراسم دیگه ومشاوره ازدواج هم می روند قبل از عقد ولی جو غالب خانواده همان مراسم سنتی خواستگاری هست.
برعكسِ پدر ها كه زياد دلشون نميخواست دخترشون ازشون دور بشه؛ مادر ها هزار كار ميكردند تا بخت دخترشون زودتر باز شه و بقول خودشون بره سرِ خونه و زندگيش. بچه بودم يادمه كه سفره نذري كه مينداختن؛ تهش رو ميتكوندند روي سر دخترها كه بختشون باز بشه! يا ميگفتند كه در دوره هاي قديمتر شب چهار شنبه سوري با جارو دخترانشون رو از خونه بيرون ميكردند كه تا سال ديگه بختش باز بشه و با شوهرش رفته باشه. دائي ام ميگفته “دختر كه رسيد به بيست بايد به حالش گريست”. البته از سر شوخي با خواهر هاشون بوده.
علی اقا در ٣٣ سالگی، خاله سرور در ۲۳ سالگی، خاله شکوه در ۲۵ سالگی، خاله شهین در ۲۶ سالگی، مامانم در ۲۷ سالگی و خاله منصور هم در ۲۷ سالگی ازدواج كرده اند. ولی خب با سختگیریهای اقاجون البته همه ازدواجها شون موفق بوده. خدا رو شكر.
نحوه آشنایی علی اقا و خانمشون: یکی از دوستان توی بازار معرفی کردند. پدرخانمشان تاجر فرش ابریشم بودند بسیارمحترم، خوب و متدين بودند. ایشون هم گفته بودند داماد بعد از عقد دختر منو باید ببیند و همه دخترانشون رو بدین نحو شوهر داده بودند. بنابراین عزیز ومامانم می روند خواستگاری ومی پسندند، سپس عقد می کنند و تازه علی اقا عروس خانم رو می بینند. البته بسیار خانم خوبی بودند وازدواج شون با وجوديكه کاملا سنتی بود؛ موفق بود.
خاله سرور و سعید اقا هم ازدواجشون سنتی بوده وتوی بازاردوستان معرفی کردند وایشون هم بعد ازعقد تازه روی همدیگر را دیدند و صحبت نمودند.
خاله شهین و اقا محمد علی هم ازدواج سنتی داشتند و دوست دایی ام بودند ایشون. ولی قبل از عقد ایشان اجازه صحبت کردن باهمدیگر رو داشتند وبعدا عقد نمودند. (يه كم تعدیل شده اینجا).
مامانم و پدرم هم محله ای بودند ویکی از دوستان معرفیشون کرده وخواستگاری امدند. باهم صحبت نمودند و بعد از چند روز عقد نمودند.
خاله منصور و حاج حسن اقا با هم فامیل هستند (حسن اقا نتیجه عمهِ عزیزجون هستند)
از رسوم ديگه طهران قديم براي بازشدن بخت دخترها رد شدن از زير كمان پنبه زن و از زير توپ مرواريد و دخيل بستن به اون در شب چهار شنبه سوري و موقع تحويل سال و يكي ديگه چرخوندن كاسه چهل كليد در حمام كليمي ها در اودلا جان بوده. یه اعتقاد دیگه ای هم که طهراني هاي قديم داشتن این بود که زیر منبر حسینیه سادات اخوی دورکعت نماز می خوندن برای باز شدن بخت دخترها.
عزيز جون يه كاسه چهل كليد داشتن كه باهاش سرِ ماها آب ميريختن.
– بله برون
مراسم بله برون مراسمی است که بعداز جلسات خواستگاری وآشنایی دو خانواده برگزار می شود دریک شب خانواده عروس وداماد به همراه بزرگترها درمنزل عروس جمع می شوند و ضمن آشنایی بیشتر به صحبت درخصوص مسائلی مثل مهریه ، شیربها ( که درخاندان ما رسم نیست ) ، تاریخ عروسی ، تاریخ مراسم عقد ،محل زندگی عروس وداماد ، شروط ضمن عقد ، جهیزیه ،آیینه چراغ ، طلا وجواهرات درشان خانواده می پردازند وهمه نوشته می شود .
حلقه بله برون را در مراسم بله برون بعداز توافق وگرفتن بله ازعروس خانم باید با اجازه از پدرعروس به دست عروس کرد توسط یکی از محارم که معمولا عزیز جون دست عروس می کردند حلقه نشون رو حلقه نشان یا حلقه نامزدی اغلب دخترانه وظریف است وبه سلیقه داماد تهیه می شود وعروس قبل از مراسم آن را ندیده است وخانواده داماد علاوه بر انگشتر نشان یک یا چند هدیه که با گل تزیین شده را هم می برند.
پذیرایی مراسم بله برون
پذیرایی مراسم بله برون اغلب ساده است .پذیرایی اصلی این مراسم با نوشیدنی فصل ( چای ، قهوه ، آبمیوه ) ، میوه وشیرینی به عهده خانواده عروس وکیک بله برون به عهده خانواده داماداست .
پذیرایی با شام خیلی رسم نیست ولی اگر خواستند به صرف شام دعوت می نمایند .
دفتر بله برون که زمان ما مد شده بود. نسل قبل تر نبوده
– یک رسم دیگری از طهران قديم که درخانواده ما هم بود والان کم رنگ شده این بود که دخترها تا قبل از مراسم جشن عروسی حق برداشتن ابرو واصلاح صورت رو نداشتند هرچند که زمان عقدشون تا جشن عروسی دو سال طول بکشه. چهار روز مانده به عروسی مادرِ عروس خونه خودشون مهمانی می گرفتند و خرید عروس و داماد رو تزیین می نمودند و درگوشه ای ازخانه به نمایش می گذاشتند. خرید هاشون آیینه و شمعدان، لباس و کیف و کفش ( مشکی وسفید ) ازهرکدام، پارچه های دست دوزی و ساده و پارچه چادری مشکی و سفید، مانتو و ساعت و لباس انواع و اقسام و از این قبیل چیزها بود. بعد یک آرایشگر خانم دعوت می كردن و مادر شوهر یا خواهر شوهر ابتدا با سکه طلا ابرو عروس خانم رو برمی داشتند ویک خانم ديگر هم كه بهشون ميگفتن “مولودي خون” دعوت می كردن برای اینکه شعر بخواند ومجلس رو گرم نماید وهمه همنوا با شعر خواني او دست می زدند وبدین گونه صورت دختر رو اصلاح می كردند.
– در طهران قديم مراسم دیگری هم داشتند و اون اين بود كه قبل از جشن عروسی. حمام رو قرق می نمودند و اون روز از آمدن افراد غریبه جلوگیری می نمودند. خانواده عروس و داماد رو دعوت می كردن و نهار دادن با مادر عروس بود. این مراسم یک روز برای خانمها انجام می شد یک روز برای آقایون.
در فاميل حاج موسي كه در بازارچه و اطراف اون زندگي ميكردن اين مراسم درحمام حاج موسی زیر بازارچه نایب السلطنه برگزار ميشده. الان این مراسم دیگه منسوخ شده.
– درمورد مراسم “شیرینی خوران” که الان تبدیل به مجلس نامزدی شده نامزدكردن یا نام زدن دختر وپسر برای هم است .
برگزاری مراسم نامزدی به عهده خانواده عروس است وبرگزاری جشن نامزدی دارای تشریفات کمتری نسبت به مراسم عروسی دارد ولی بعضی هاجشن نامزدی را باتشریفات کاملی مانند جشن عروسی برگزار می کنند درزمان اقاجون و عزیزجون و مادرم و پدرم رسم جشن نامزدی نبوده و فقط جشن عقد وعروسی بوده ولی درزمان من این رسم بودوبعداز جشن نامزدی خانواده ها کارهای خود را انجام می دهند مانند تهیه مسکن، ادامه تحصيل، تهیه جهیزیه و …. معمولا درعیدهای مذهبی مراسم جشن نامزدی و یا عروسی برگزار می شود به این دلیل که افراد اعتقاد دارند این روزها خوش یمن می باشند و اینکه معمولا عقد محضري رو انجام می دهند سپس جشن نامزدی می گیرند.
– مراسم عقد نکاح
عقد نکاح یا پیمان زناشویی يا همان ازدواج عبارت است ازتوافق زن ومرد جهت ایجاد زندگی مشترک وبسته به فرهنگ خاص جامعه جهت انعقاد عقد ،طرفین بایستی کلماتی دایر بر پذیرفتن این پیمان ادا کنند
درخانواده ما عقد نکاح با لفظ عربی هست وبه فارسی و يا جور دیگه هنوز مد نیست بدین صورت که عاقد و یا موکل را به منزل دختر دعوت می نمایند و عاقد صیغه عقد را می خواند. (يا اين روز ها دختر و پسر همراه والدين شان و چند نفر از نزديكان به محضر ميروند و در محضر عاقد صيغه عقد را ميخواند و يكبار هم بطور نمايشي در منزل و يا اتاق عقد سالن همان را تكرار ميكنند). مثلا اسم مرد اگر علی واسم زن فاطمه باشد وکیل زن ميگويد: زوجت موکلتی فاطمه موکلک علی علی الصداق معلوم. پس بدون فاصله وکیل مرد ميگويد: قبلت لموکلی علی علی الصداق. سپس؛ پسر و دختر و دو نفر شاهد دفتر ها رو امضاء ميكنند.
مراسم عقد من بدین گونه بود که مرحوم آيت الله ضیاء آبادی موکل بنده بودندومرحوم آيت الله حاج اقا مجتبی تهرانی موکل همسرم بودند وصیغه عقد رو سه بار خوندند ودردفتر ثبت شد ولی معمولا خانواده یک وکیل یاعاقد می گیرند برای هردو و صیغه عقد خوانده می شود.
– درمورد مکان جشن رسم بود درزمان آقاجون و مادرم درخانه برگزار بشود وکسانیکه خونه شان کوچک بود خونه همسایه ها مردونه بود وخونه خودشان زنونه ورسم جشن مختلط نداشتند اون زمان اصلا و درزمان مادرم تالار سیاره بود که بعضی از متمولین فامیل جشن را در تالار سیاره می گرفتند .
تالار سیاره حوالی میدان بهارستان است البته الان ساختمان قدیمی نیست و جدیده. درزمان من تعداد تالارها بیشتر شده بود دردهه ۷۰ و۸۰ و معمولا مراسمها درهتلها و يا تالارها / باشگاه ها برگزار می شد و دیگه رسم نبود درخانه برگزار شود. معمولا فامیل ماجشن های خودشون رو در هتل هاي شرایتون ( هما)، هیلتون (استقلال)، هایت ( آزادی)، اوين و تالار هاي سياره، حافظ شيراز، قصر عقیق، نگار، بزرگمهر، زمرد و باشگاه هاي فرمانيه، برق تهران و غیره برگزار می شد
خانم رويا صبا نيا:
مادر بزرگم سرکار حاج خانم مرضیه محسنی تعریف می کردند در آن ایام وقتی پدر عروس یا داماد می خواستند برای عقدکنان یا عروسی فرزندشان مهمان دعوت کنند مثل حالا کارت دعوت نمی دادند. یک پاکت یا یه کیسه پر نقل با یک نعلبکی بر می داشتند و میرفتند مثلاً دم حجره یا خانه کسی که می خواستند دعوتشان کنند. بعد از سلام و احوال پرسی نعلبکی را پر نقل می کردند و می گذاشتند جلوی شخص مذکور و می گفتند فلان تاریخ تشریف بیارید عقدکنان یا عروسی “صبیه” (يعني دخترم) یا “بنده زاده” (يعني پسرم) است. طرف مقابل هم که از همان ابتدا با دیدن کیسه نقل متوجه شده بوده خبر خیری هست، نقل ها را می ریخته توی مشتش یا ظرف دیگری و نعلبکی را با احترام بر می گردانده به صاحب مجلس و با تعارفات و دعاهای عاقبت به خیری برای عروس و داماد، قول حضور در مراسم عروسی یا عقدکنان را می داد.
خانم سعيدي:
کارت عروسی
یکی دیگر ازمراحل مقدمات جشن عروسی دعوت ازمیهمانان ومدعوین هست درزمان آقاجون بزرگترها مثل پدر ومادر عروس وداماد یک جعبه گز ویا شیرینی می گرفتند وبه خونه فامیلها می بردند وروز و تاریخ وساعت ومکان جشن عروسی را اعلام می نمودند وازایشان دعوت به عمل می آوردند برای حضور درجشن عروسی خلاصه دوهفته به جشن مانده به همراه بزرگتری به خانه اقوام می رفتند و دعوت می نمودند بعدها که تلفن آمد بعضی ها را هم با تلفن دعوت می نمودند البته چون دریک محل زندگی می کردند استفاده از تلفن غالبا به ندرت صورت می گرفت اگر فامیلی در شهرستان داشتند با تلفن وتلگراف و نامه دعوت می کردندبعدها دعوت كتبي رسم شد. مثلا از سال ۱۳۴۷ قمری کارت عروسی اي که خیلی ساده بوده و روی یک کاغذ کاهی با خودنویس وجوهر دعوت نامه ای نوشته اند؛ موجود است:
وبعدها (شايد بعد از جنگ جهاني دوم) به شکل امروزی درآمد که اسم وفامیل عروس وداماد وساعت وروز ومکان وتاریخ عروسی رو روی یک مقوا می نویسندبه همراه یک متن زیبا ومعمولا با خط نستعلیق و در یک پاکت می گذارند:
تنوع کارت عروسی بسیار بالا رفته وانتخابش بستگی داره به سلیقه عروس وداماد. معمولا از میدان بهارستان خریداری می شود. درزمان مادرم ومن کارت عروسی کاملا دیگه مرسوم شده بود درفامیل وحتما افراد باید کارت عروسی به دستشون می رسید تا به عروسی بیایند وبه تعداد افرادی که دعوت داشتند یک قطعه کارت کوچک در پاکت می گذاشتند وبعضی خانواده ها پشت کارت های کوچک رو امضا می نمودند ودم در ازافراد می گرفتند ووارد سالن می شدند که بیست وپنج سالی هست که کارتهای کوچک درپاکت دیگه رسم نیست اول ها که از رسم افتاده بود وبعضی ها اطلاع نداشتند به عروسی نرفته بودند وقتی سوال کردیم گفتند چون برای ما کارت کوچک نگذاشته بودند واین اهمیت داشتن کارت عروسی رو برای خانواده ها می رسونه. یکی ازآداب ورسوم فامیل ما که درمتن کارت عروسی رعایت می نمودند این بود که اسم عروس خانم را درکارت نمی نوشتند ودوشیزه می نوشتند البته ازسال ۱۳۸۸ تا الان ۱۴۰۰ دیگه ندیدم این رسم باشه ومنسوخ شده واسم عروس خانم را هم درکارت می نویسند وحساسیتی نیست دراین مورد. درمورد ساعت جشن درسالن معمولا ساعت ۵ تا ۷ جشن عقد هست و۷ تا ۱۰ جشن عقد در تابستان و در زمستان یک ساعت عقبتر.
اواخر دهه نود کارتهای دعوت مجازي مُد شد باشعار اینکه کاغذ کمتری مصرف بشه و درختی قطع نشه و در واتس آپ و تلگرام و اينستا گرام برایمان فرستادند که با پیشرفت تکنولوژی وهمه گیر شدن سوشيال مدییا تا ۱۵۰۰ به احتمال زیاد دیگه کارت دعوت کاغذی هم منقضی میشه ودیگه پخش نمیشه ودعوتهادرفضای مجازی صورت می گیرد
خانم فرح كاظمي نيا (نبوي راد):
مرحوم حاج شيخ مهدي احمديان طهراني که کارهاشون از روی مسائل شرع بود؛ وقتی که مجلس عقدشان بوده، بعدازخوانده شدن صیغه عقد وقتی که میخواستند برای دیدن عروس خانم وارداطاق بشن مادرشون “خانم باجی” روصدا میکنند وکیسه سکه (که مهرعروس خانم در آن بوده است) را بمادرشون میدن که بدست عروس خانم بدهند. بعد، بارضایت عروس خانم وارد اطاق ميشوند.
– حاجيه خديجه خانم تعريف مي كردند كه حاجيه معصومه خانم (خانم خانما) يك سال قبل از تير خوردن ناصرالدين شاه به دنيا آمده بودند و هنگامي كه ازدواج كردند، سيزده سال داشته اند. با توجه به دور بودن فاصله خانه داماد از خانه عروس براي بردن عروس به خانه داماد يك اسب سفيد آورده بودند . معصومه خانم از نظر جثه كوچك و ضعيف بوده و با توجه به سن و سالشان نشستن بر روي اسب بزرگ برايشان سخت بوده است . لذا دايي عروس يعني حاج محمد كاظم كه محرم عروس و بزرگ فاميل بودند؛ حائل عروس بوده و در مسير مواظب خواهرزاده خود بودند و جمعيت پشت سر آنها، عازم خانه داماد شده اند.
تصور كنيد آن زمان چقدر اين صحنه پر جلال و شكوه بوده كه نوه مرحوم حاج محمد موسي بر روي اسب سفيد با اسكورت سرشناس ترين تاجر شهر با چه شكوه و ابهتي رهسپار منزل داماد بوده است.
حاج اصغر تهراني راد:
تقريباً هر ساله پدرم به زيارت كربلا مشرف ميشدند كه من نيز خودم ١٤ بار به اتفاق پدر و مادرم و به رانندگى اينجانب با ماشين بنز پدرم به كربلا رفته ام و اكثر سالها مادرم را نيز همراه خود ميبرديم.
هر سالي كه پدرم بدون حضور مادرم ميخواستند عازم كربلا شوند؛ مادرم ميگفتند از مهريه خودم مرا هم همراهتان ببريد(مهريه ايشان دو هزار تومان بود) كه مجدد سالهاي بعد نيز همين قضيه تكرار ميشد وليكن ان دو هزار تومان همچنان به قوت خود همچنان باقي بود
خانم سپيده السادات سعيدي:
– تعين تاریخ براي مراسم های شادی
خانواده مانکاتی را برای تاریخ عروسی ،تولد،جشنهای شاد رعایت می کنند. تاریخها را بدین گونه انتخاب می نمایند که با مراسم ها یا عزاداریهاویا اتفاقات تاریخی نامناسب همراه نبودوبه خاطر اینکه شیعه هستند در ماه های محرم وماه صفر اصلا مراسم شادی ندارند وبه خاطر اینکه روزه می گیرند درماه مبارک رمضان هم مراسمی گرفته نمی شود البته بعد از افطار ممکنه دو سه ساعت برای مراسم خواستگاری بروند ویا مراسم عقد خصوصی صورت بگیرد ولی مراسم عمومی غالبا درماه مبارک رمضان نیست.
– یکی از اداب و رسوم مراسم عقد درخاندان ما این بود که درمراسم عقد نکاح به عروس خانم تاكيد می نمودند بعد از اینکه سه بار خطبه عقد خوانده شد “بله” را بگوید ومادر شوهر قبل از بله گفتن سکه تمام به عروس خانم می دادند که اسمش بود “زیر لفظی”
خانمها پارچه سفیدی بالای سر عروس می گرفتند و یک خانمی که خوشبخت بود بالای سر عروس قند می سائيد وآرزوی خوشبختی می نمود برای عروس وداماد. خطبه اول رو که عاقد می خوندند یکی از خانمها بلند می گفتند عروس رفته گل بچینه خطبه دوم رو که عاقد می خوندند می گفتند عروس رفته گلاب بیاره و خطبه سوم رو که عاقد می خواندند بله را می گرفتند ودست می زدند وداماد رو به اتاق عقد می آوردند به همراه پدر زن وپدر شوهر وعروس و داماد رو دست به دست می دادند و کادو می دادند و دعا می نمودند ودفتر ها رو امضا می نمودند. يك بار هم عاقد خطبه عقد را برای داماد می خوندند و “بله” را از اقا داماد می گرفتند. خاله شهینم که عروس شیرازیها شدند؛ رسم براین بوده که حتما عروس هنگام خوندن خطبه عقد لباس سبز بپوشد وپارچه ی سبزی بالای سر ایشون گرفته بودند و قند سائيده بودند.
یکی دیگه ازاداب و رسوم خانواده این بود که قديم ها حتما مراسم عقد كنان در خانه پدري دختر بود و عاقد به خانه ی عروس می آمدند وصیغه عقد دائم خوانده می شد و دفترها امضا می شد. بعد از امضاي دفتر؛ بزرگتر ها به اتاق عقد ميامدند و بستگان ردیف اول مثل پدر و مادر و خواهر و برادرها و عمو و عمه و خاله و دایی سکه طلا و يا زيورآلات طلا می دادند به عروس و داماد. هرعید هم مادر زن و پدر زن به داماد و مادر شوهر و پدر شوهر به عروس سکه می دادند مثلا عید نوروز، عید مبعث، تولد حضرت علی واعیاد اینچنینی.
بعد ها كه سالن مد شد؛ يه بار در خونه عروس سفره عقد می چیدند ویکبار هم درسالن سفره عقد می چیدند مفصل برای فیلم برداری. البته بعضی ها جشن عقد رو جدا می گرفتند جشن نامزدی رو هم جدا در سالن و یکبار بعد از مدتی جشن عروسی رو درسالنی، هتلی، باغی می گرفتند. حالا كه ديگه خونه ها كوچك شده و آپارتماني ……
خانم مرضيه حسني نبوي ويژه:
تمااااااام عروسی ها ی قدیم توی خونه بود و تابستون .از ساعتای سه ظهر (بعداز ناهار ) عروسی شروع میشد. یه سری مهمون داشتن به اسم “بصرفِ چای و شیرینی” یعنی اینا شام دعوت نبودن 😁 فقط عصری میرفتن برای تماشای عروس و خوردن شیرینی و سر شب برمیگشتن خونشون. و اونایی که شام بودن دیرتر میرفتن و تا پایان مراسم حضور داشتن .
شیرینی های عروسی « پاپیون و زبان» بود . میوه هم سیب و خیار .
هنوزم که هنوزه وقتی سیب و خیار رو با هم میخورم یاد عروسی های قدیم میفتم .
حیاط رو میشستن و فرش میکردن و بعضی ها توی حیاط میشِستن.
مادر عروس و مادر داماد معمولا انقدررررر کار داشتن نه آرایشگاه میرفتن نه لباس درست حسابی میپوشیدن کل مراسم درحال بدو بدو بودن. کفش پوشیدن توی مراسم اصلا مد نبود و همه جوراب داشتن 😁 یا پاريزین یا شیشه ای . مشکی یا رنگ پا و اکثر خانومایی که جوراب شیشه ای مشکی داشتن تا آخر شب جورابشون از چند جا در ميرفت😂😂 توی جوراب بعضي خانوما پرازپول بود 😂
عروس همون عصری از آرایشگاه میومد خونه که مهمونای چای و شیرینی ببیننش .تو کل خونه فقط یه صندلی بود اونم جایگاه عروس بود رو صندلی ام معمولا یه پارچه سفید مینداختن.
دی جی کسی نمیدونست چیه ؟ ضبط داشتن با نوار کاست.اهنگ ها پشت هم پخش میشد . گاهی نوار کاست رو عقب جلو میکردن که آهنگ مورد علاقه شون پخش بشه و یه صدای «قیدخجئلقطدمئبب » از ضبط شنیده میشد .
اگر عروسی بود که سفره عقد نبود، اما اگر عقدکنون بود یک اتاق خونه رو خااااالی میکردن . خالیه خالی فقط یه فرش داشت . از صبحش یا از دیشبش فضول های مراسم میومدن سفره عقد رو میچیدن ( بستگی به میزان فضولی یا خانواده عروس میچیدن یا داماد 😁)
بعدم شش تا قفل به در اتاق عقد میزدن که کسی نره . روز جشن یکی از بداخلاق ترین زنای فامیل رو مامور میکردن که نذاره بچه ها از محدوده ی اتاق عقد رد بشن .🤔
توی مراسم گاهی تک و توک مهمون ها کفش داشتن و همیشه پاشنه ی کفشاشون رو میذاشتن رو دست و پای بچه ها 🥺 و اصرار داشتن عربی برقصن 😁
یه حرکتی ام بود زنايي که موهاشون بلند بود انجام میدادن که موهاشون رو باز میکردن و کله شون رو به عقب و جلو میبردن و موهاشون به پشت و جلو پرت میشد 😐 مثلا خیلی خفن بودن. یه نفر با پارچ استیل و لیوان استیل تو مهمونا راه میرفت و میگفت کسی آب نمیخواد ؟؟
کم کم انقدر شلووووغ میشد که فقط یه تیکه یک در یک، وسط خونه برای رقص خالی میموند . اگرم از جات بلند میشدی جات رو میگرفتن 😐
دسشویی داخل خونه رو میبستن و فقط دسشویی حیاط باز بوداونجام صف داشت😅
معمولا یکی از طرف عروس یا داماد رییس مراسم میشد و برای اون یکی فامیل شاخ بازی درمیاورد واهنگ و ضبط و منطقه رقصو بدست میگرفت و ول نمیکرد 😁
بچه ها شاباش هارو از دست هم میقاپیدن .بعضي بچه ها توی عروسی گم میشدن 🤦🏼♀️
رو کله ی عروس دوماد در حد رگبار نقل میریختن 😅 گاهی نقل ها تو صورت عروس دوماد پرت میشد یه عده ام نقل هارو بعد از رقص و کلی راه رفتن روش از کف زمین جمع میکردن و میبردن خونشون میریختن تو قندون شون و تا مدتها میخوردن 😂
موقعی که میخواستن به عروس دوماد کادو بدن یکی از بد صدا ترین و جیغ جیغو ترین زنای فامیل رو مامور میکردن تا باکمک حنجره اش کادوها رو اعلام کنه . هرچی ام میدادن اصرار داشتن همونجا تو دست و گردن عروس کنن 😅
عروس تو کل مراسم در حال خجالت کشیدن و قرمزشدن بود 🤔 بلد نبود برقصه .
زنا شاباش هاشون رو تو دهن عروس دوماد میکردن. یه نفرم نایلون دستش بود و تند تند شاباش هارو از دست عروس دوماد میگرفت میکرد تو نایلون .
معمولا شام دو سیخ کوبیده بود با پلو و گوجه ویه بسته کره باکاغذروش و نوشابه فانتا زرد ازون شیشه ای باریک ها، غذاها هم که.توی ظرف ملامین سرو میشد.
بعد از تموم شدن مراسم خودمونی ها بسته به میزان معرفت شون میموندن و ظرف میشستن و جارو میکشیدن و تو جمع کردن بساط کمک میکردن باخستگی تموم بعدش یه شیرمرد دلاور پیدا میشد اوناروبرسونه ویا هرکدوم یه گوشه تلپ میشدن ومیخوابیدن🌹🌹🌹🌹🌹🌹😂😂😂😂😂😂😂😂😂
خانم سعيدي:
این طورعروسی گرفتن هم دیگه درخانواده ما ازرسم افتاده دربچگی یادمه دوتا عروسی رفتم همینطوری بود والان برام جالبه عروسی داییم ۷ تا عمه من با مادربزرگ وپدر بزرگم دعوت بودن وعروسی عمه ام ۴ تا خاله هایم وداییم وعزیز دعوت بودند وسوزن انداز نبود از شدت جمعیت خونه مادربزرگم اینقدر دورهمی قبلا داشتند وجمع می شدن که دیگه فرصت فکر وخیال وافسردگی نداشتند قدیمی ها
– رسم حنا بندان درخانواده تهرانیها نبود ولی رسم جهیزیه دیدن و مادر زن سلام و اینها بود. زمان نسل مادرم جهیزیه رو با ماشین ميبردند بعد فامیلهای نزدیک مي امدند و مي چیدند. یک مهمانی مختصری هم برگزار ميشده و فامیلهای كمي دور تر كه بعد از جشن عروسی مي آمدند تا عروس و داماد را به خانه بخت بفرستند؛ جهیزیه را هم مي ديده اند.
– “پاتختی” از مجالس پس از مراسم عروسی است و جشنی است که روزبعد از عروسی میگیرند و عروس را بر تخت «صندلی» می نشانند. یکی دیگر ازآداب ورسوم خانواده ما رسم پاتختی بوده. اين مراسم به صورت جشن عصرانه بوده و طی آن اقوام و دوستان و خویشاوندان عروس وداماد هدیه ای را به رسم یاد بود به این مراسم می بردند. این جشن عصرانه مختص خانمها بوده وآقایان نمی توانند شرکت کنند
معمولا آدرس مکان پاتختی را درپاکت کارت عروسی قرار می دادند. این مهمانی ساده که بعد ازظهر بین ساعات ۱۶ الی ۱۹ برگزار می شد و هزينه آن به عهده خانواده عروس بوده. پذیرایی آن با كاچي كه صبح درست ميكردند، کیک عروسی، میوه، شیرینی و نوشیدنی بود.
رسومات پاتختی
بعدازصرف پذیرایی نوبت به اهدای هدایای مهمان ها می رسد وخانم مولودی خوان هم به اين جشن دعوت می شده ومی خوانند وبه اصطلاح مجلس گرم می شده ویا کسانیکه که اهل موسیقی بودند مولودی خوان دعوت نمی کنند وموسیقی می گذارند.
درابتدا رسم برآن است تا بزرگترها وافراد نزدیک هدایای خود را به فراخور توانایی خويش تقدیم عروس وداماد کنند مثل سکه و قالیچه و لوازم خونه. معمولا يكي از خانمهاي جوان كه صداي رسا و بلندي داشت؛ مشخصات كادو و نسبت كادو دهنده را با عروس و يا داماد ، به مهمانان اعلام ميكرد و مهمانان دست ميزدند و يا در بعضي از موارد بصورت آهنگين از كادو دهنده تشكر ميكردند.
مهمان ها سعی می کردند هدایای آبرومندانه خودرا به صورت جنس اعم از پتو، ظروف کریستال و بلور هاي تزیینی، ساعت، تابلو و……پیشکش عروس کنند اما درسالهای اخیر پول و تراول نقدی تقدیم شان می شد تاعروس وداماد طبق سلیقه خودشان با پولهای جمع شده کمبودهای جهیزیه شان را جبران نمایند. ولی الان رسم بر این است که درجشن عروسی همه کادو خودرامی دهند ودیگر فردا به پاتختی نمی روند وکم کم پاتختی داره رسمش ازبین می رود. درنسل آقاجون ومامانم ومن پاتختی بوده ولی چندسالی است که دیگر خبری نیست. ازخاطرات پاتختی بگویم که بلورهای زیادی می آوردند وهمه رو بعضی ها می بردند ویک جا می فروختند به قیمت خیلی ارزانتر وچیزهای دلبخواه خودشون رو می خریدند ویا به عروس های بعدی می دادند. این شد که به مرور خانواده تصمیم گرفتند که پول و تراول درپاکت بگذارند و به عروس و داماد بدهند.
یکی دیگر ازخاطرات پاتختی اینه که وقتی عروس و داماد از دو شهر مختلفند؛ ازآداب ورسوم هم خبر ندارند وباعث مسائلی می شود. مثلا شیرازیها شعر واستونک می خونند که خیلی جالبه وقشنگ. در يك مراسمي كه حاضر بودم وقتی کادوها رو باز می کردند بچه ها ودخترهای جوان دست می زدند ومی خوندند: دست شما درد نکنه چرا زحمت کشیدین چرا ویلا ندادین کنار دریا ندادین واین شعر برامون خیلی عادي ومعمولی بود بدون هیچ قصد وغرضی. ولی طرف مقابل که شمالی بودندخیلی ناراحت شدند وبهشون بر خورد وخیلی ناراحت شدن وبلند شدن که بروند ومجلس رو ترک کنند. سوء تفاهم شده بود وبا کلی توضیحات برطرف شد. یا در مجلس ديگه اي كه اصفهاني بودند؛ که یک شعری داشتند كه مضمونش این بود: فلان چیز جهیزیه رواز کجا خریدن فلان چیز رو از کجا نخریدن مثلا چرخ گوشت رو از بازار سید اسماعیل خریدن یخچال رو از شوش خریدن وخودشون می گفتن ومی خندیدن ودست می زدن بدون هیچ قصد وغرضی ولی برای ما تهرانیها توهین حساب شد ومادر عروس خیلی ناراحت شد وسوء تفاهم پیش اومد.
– رسم مادر زن سلام
“مادرزن سلام” یکی از رسوم بعد از عروسی است که طبق فرهنگ هرخانواده وشهری انجام و برگزار می شود .
این رسم مانند یک جشن کوچک است که مطابق آن سه روز پس ازمراسم عروسی ، داماد وعروس باهم به دیدار مادر عروس می روند وداماد به اندازه توان خود هدیه ای به مادر همسرش می دهد .
رسم مادرزن سلام درخانه مادر عروس برگزار می شود. اگر خانواده عروس تمایل داشته باشند درآن شب با شام ازعروس و داماد و گاهی همراه خانواده داماد از عروس و داماد پذیرایی می کنند و کادو سکه ویا چادری ویا پارچه ولباس می دهند.
اصل ماجرا نشان دادن قدر دانی ازمادر و پدر عروس است و داماد پدر و مادر عروس را مطمئن می كند که مراقب دخترشون هست و تشکرازایشان به خاطر زحماتشان وهمچنین براي نزدیکی وصمیمیت واحترام بیشتر.
– رسم پاگشا
یکی از آداب ورسوم خانواده ما رسم پاگشا است .
پاگشا مراسمی است که طی آن اقوام آقا داماد وعروس خانم آن ها را برای بار اول به منزل خود دعوت می کنند وهدیه ای به عنوان رونما به آن ها می دهند از آن پس ، پای عروس وداماد به منزل میزبان باز می شود جدیدا به خاطر کوچک بودن منازل ویا تشریفات بعضی ها مراسم پاگشا را در سالن می اندازند.
– درمورد سکه دادن به عروس و داماد كه در بین خانواده های عروس وداماد درهر مناسبتی رسم بوده؛ بايد برای نسلهای بعدی که چطور این همه سکه مبادله می شده بگويم كه مادرم تعریف می کنند سکه نسبت به درامدشان (در قبل از انقلاب) خیلی ارزان بوده . مثلا ايشون ماهی ۹۰۰ تا یک تومنی حقوق معلمیشون بوده و سکه بوده ۱۰۰ تا یک تومنی یعنی هرماه با تمام حقوقشون ميتونستند ٩ سكه طلاي تمام پهلوي بخرند. يا حداقل ميتونستن یک سکه بخرند وپس انداز کنند برای آینده شون.
د: جهيزيه
خانم سعيدي:
– در خانواده هاي متمكن؛ جهاز عروس عبارت بوده از قالی دست بافت کاشان دو عدد (معمولا فامیل ما طرفدار قالی دست بافت کاشان بودند) وپرده های مخملی، بلور مثل چراغ لاله و چراغ پایه دار و کاسه و بشقاب چینی که به آنها مرغی می گفتند (بعد ها البته كاسه و بشقاب گل سرخي مد شد) وشربت خوری و چیزهای دیگری که روی طاقچه می چیدند.
سماور و اسباب چای جزء ملزومات اصلی جهیزیه بود. هر دختری به قدر وسعش ظروف مسی می آورد که اسباب آشپزخانه می گفتند. واسباب کامل حمام عروس وداماد وجانماز و روقوری و سرمه دان و وسايل خواب و چند دست بقچه هم جزء جهاز بود.
– قديم ها رسم بوده که حتما ترمه می دادند و ملحفه های گلدوزی شده یا رومیزی های گلدوزی شده با دست. پتوهای مخملی مروارید دوزی شده که خودشون می دوختند یا خانم خياط هاي آشنا.
– یکی ديگه از آداب و رسومی که در خانواده ما منسوخ شده این است که جهیزیه دختر، خلعتی داماد و …. باطبق دیگر برده نمی شود. قبلا خنچه عقد و وسايل عقد رو طبق كشها از خونه داماد به خونه عروس ميبردن. طبق کشون بدین صورت بوده که ابتدا خانواده داماد قران، آیینه و شمعدان رو به همراه نبات و کله قند در یک طبق و ساير وسايل رو در طبقهاي ديگه همراه خنچه عقد كه درونش يك نان سنگك بزرگ بود و با اسفند هاي رنگين دور تا دور اون تزئين شده بود رو با ساز و دهل به خانواده عروس می بردند.
همانطور که در عکس پیداست زنها و دخترها به پشت بام می رفتند وطبق کشها رو می دیدند و مردها پایین بودند و تماشا می نمودند کلا اینطوری همه ی اهالی محل متوجه می شدند این عروس و داماد چی دارند و چی ندارند.
“خلعتی” که خانواده عروس به داماد می دادند عبارت بود از کت وشلوار، لباس و لوازم شخصی داماد، پیراهن براي پدر وبرادرها و شوهر خواهرها و چادرمشکی و لباس و روسری براي مادر داماد و خواهر های داماد و جاریها.
معمولا خلعتی راخانواده عروس به خانواده داماد در روز پاتختی میدادند و خانواده داماد هم قباله پیچ می دادند. “قباله پیچ” یعنی قباله ازدواج را در ترمه می پیچیدند و همراه یک هدیه مثل سکه یا پارچه لباسي يا چادر مشکی به مادرزن می دادند.
“عزیزجون”می گفتند یک سر جهیزیه من سربازارچه ی نایب السلطنه بود یک سرش دم خونه “آقاجون” (کوچه دکتر مثقالی) بود و طبق کشها می آوردند. اون موقع ها کمتر کسی تخت و مبل توی جهیزیه اش بود ولی من داشتم کلا جهیزیه ی کاملی داشتم فقط چوب گربه زنی نداشتم 😐من گفتم چوب گربه زنی چیه دیگه ؟ عزیز گفتند یه ضرب المثله کنایه ازاینکه اگر توی حیاط نشسته بودیم وگربه ای اومد گربه رو با اون چوبه بزنیم بره.
خانم بدر السادات شبيري:
با عرض سلام ميخواهم از جهاز وعروسیهای قدیم که دیدم برایتان تعریف کنم. تمام کار قدیم بااخلاص وارامش ومحبت بدون تظاهر وچشم وهم چشمی بود. قدیم جهاز را با چند تا طبق بسته به تمكن خانواده، میاوردند. طبق اول ایینه و شمدان وقران بود طبق های بعدی دوتا بقچه ترمه یکی لباس داماد ویکی لباس عروس بعد دو تا بقچه یکی لوازم حمام داماد یکی براي عروس که حوله ولنگ ولیف بود. چون قدیم ها حمام ها عمومی بود واقایان لنگ میبستند. بعد کله قند، چای و صابون برگردان و حنا همه اینها توی زرورق با روبان درست میکردند. بعد ظروف چینی طبق بعدی. ظروف بلور، بعد مس از کفگیر وملاقه قابلمه ودیگ وابکش همه مس بود هر کدام اینها در یک طبق بود. درطبق دیگر چراغ سه فیتیله وچراغ گرد سوز ومال بعضیها زنبوری هم بود. طبق بعد متکا دویاسه تا. بعد لحاف. بعد تشک. ما بچه ها تا صلوات میفرستادند،خوشحال میشدیم میرفتم روی پشت بام بتماشا. خانم ها ودختر ها توی کوچه خیلی بد میدانستند بروند. درب منزل داماد که میرسیدند اسپند دود میکردند وانهاییکه طبق روی سرشان بود طبقها را میچرخاندند تا وارد منزل شوند. خیلی زیبا ودیدنی بود. بعد شب عروسی قباله پیج میگفتند یک قواره پارچه باقباله را در یک پخچه ترمه میگذاشتند وقتی دنبال عروس میرفتند این را بمادر عروس میدادند منزل ها نزدیک هم بود ماشین لازم نداشت از این کوچه به دو کوچه انطرفتر میرفتند. اطاقها بزرگ یکي اقایان، یکی خانمها. اشپزهم در اشپزخانه مشغول غذا اماده کردن فقط چلو کباب با کره ویک تخم مرغ بدون سفیده توی جا تخم مرغ خوری. سفره پهن میکردند وهمه سر سفره با تنگهای دوغ یک اطاق اقایان یک اطاق خانمها حياط ها بزرک دور حياط اطاق بود. به اشپزخانه مطبخ میگفتند همش صفا بود وشادی. بعد از شام همه خدا حافظی میکردند میرفتند بعد فردا روز پا تختی بود جشن میگرفتند دور حیات بدیوار قالیچه و دور قالیچه را مهتابی وحیات را هم فرش میکردند وهم میز و صندلی میچیدند. عصر مهمانها تشریف میاوردند وپذیرایی میشدند با کادو. این عروسی بود حالا عقد کنان جدا یک روز عقد میکردند یک روز اقایان ویک روز خانمها باز هم حياط را فرش وچرغانی میز وصندلی ومیوه وشیرینی عقد کنان منزل عروس وپا تختی وشب عروسی منزل داماد خلاصه هرچه بگویم از این خاطرات باز هم کم است
روز صبح پاتختی (قبل از ظهر اینها) دریک اطاق جمع میشدند وفقط خانمها بودند “خلعتی” رو كه در يك بقچه ترمه بود مياوردند و به مادر شوهر و خواهر شوهر، پدر شوهر، جاری و اگر پدر بزرگ و مادر بزرگ هم داشت بهمه انها یک قواره پارچه میدادند.
خانم سعيدي:
طبقها رو هم هفت بار می چرخوندند درحیاط خانه داماد واسفند دود می کردند وصلوات می فرستادند بعد داماد لای لبهای طبق کش پول می گذاشته بعدا طبقها رو روی زمین می گذاشتند دور طبقها رو گل طبیعی می چیدند ویک طبق هم توش اسفند تزیین شده بوده با نون سنگک. درمیدان قیام یا میدان شاه سابق سر کوچه سرور یا شهید کریمی فعلی یک مغازه باریک بود اسم صاحبش مش ممد لبویی بود که قدیمها خنچه دار بوده وطبق کشی اون محل با ایشون بوده دربچگی ایشون رو دیده بودم روحش شاد.
آقاي سيد جلال سعيدي:
مراسم طَبَق كِشي را به نقل از آقاي سعيدي با صداي خودشان بشنويد:
آقاي احمد اعتمادفر:
حدود صد سال پيش و حتي كمتر، رسم بوده كه پدرِ عروس ليستي از جهيزيه اي را كه تهيه نموده بوده آماده ميكرده بنام “سياهه جهاز” و در حضور چند تن از ريش سفيدان فاميل آن ليست را با صداي بلند؛ ميخوانده و از داماد و چند شاهد پاي آن برگ امضاء و يا اثر انگشت ميگرفته است.
ه: سيسموني
رسم بوده كه مادرِ دختر قبل از زايمانِ دخترش وسائلي را براي نوزادي كه بزودي متولد خواهد شد؛ آماده و به منزل داماد و دخترش ميفرستاده است. اين رسم كماكان پابرجاست و به آن وسائل “سيسموني” ميگويند.
خانم سعيدي از سوي خانواده مرحوم حاج محمد موسي برهاني فر و همسرشان مرحومه نصرت الزمان فخار در اينمورد، چنين نقل مينمايند:
برای سیسمونی؛ بقچه سفید گلدوزی شده می دادند كه يك عکس گلی، جوجه اي چيزي روش داشت. عزيز جون همراه همه اونها ظروف مسي هم ميدادند:
طاس حمام مسي (قطرش اندازه يك مداد است)
آبكش مسي (قطرش اندازه يك مداد است)
عزیزجون این مس ها رو هم برطبق رسم توی سیسمونی گذاشته بودند. مس ها چکش خورده و خیلی قديمي هستند
“یه چیز جالب دیگه ای که رسم داشتند این بود که یه لباس چلوار سفید دست دوز هم می گذاشتند كه اسمش بود لباس آخرت. بچه که بدنیا می آمد روزاول تنش می کردند. عزیز جون می گفتند لباس آخرت رو برای سلامتی تنه بچه می کنند بعد لباسهای دیگر رو روش به او می پوشاندند”
“یه پارچه های نخی کوچک هم می گذاشتند که توش نبات وقند بوده وبانخ می بستند که کار پستونک رو می کرده. سی، چهل تا از اینا توی سیسمونی بوده”
اسباب بازي هاي دست ساز:
خانم سعيدي:
ازوسایلی که خاطره انگیزه برامون ومامان اینها کلی خاطره باهاش تعریف می کنند اسباب بازی های چوبی زمان بچگیشون بوده که یک پسر دوازده ساله در میدان شاه سابق برای اهل فامیل درست می کرده وخیلی هم قشنگن هنوز مثل کمد وتخت خواب عروسک و صندوق چوبی وکاسه وبشقاب بچه که بودیم حس خوبی داشتیم به این اسباب بازیها وجالبه که الان هم نوه های دختری دوست دارند اسباب بازیهای مادر بزرگهاشون رو وبدلیجاتی که مونده از اون موقع.
نمونه اي از اسباب بازي هاي دست ساز كه برنگ چوب گردو و خیلی قشنگ بود ما بچه بودیم رنگش کردیم. خیلی با جزییات ومحکم هم ساخته شده یه آیینه به در کمد هم بود که نوه ها کندنش
و: تشرف به حج
سفر حج سال ١٣١٦ خورشيدي/سال ١٣٥٦ قمري
خانم سپيده السادات سعيدي:
یکی دیگر ازآداب ورسوم فامیل ما اهتمام زیاد به حج رفتن بود بطوریکه عزیز هردفعه که به حج می رفتند ومی آمدند می گفتند النگوهای طلایی خونه خدا رو گرفتم گفتم خدایا بچه های منو بطلب خیلی زود وبه جوانی وجالبه همه ما به جوانی از دعای عزیز رفتیم مکه حداقل یک بارومراسمی داشتند عزیز وقتی می خواستند به زیارت بروند حتما به خانه فامیل می رفتند وحلال بودی می طلبیدند و خمسشون رو به قول خودشون صاف می کردند واگر بدهی داشتند می پرداختند وصدقه به فقرا می دادند وولیمه می دادند بعد از سفر وخیلی مقیید به سوغاتی آوردن بودن ووقتی از حج بر می گشتند ما دور ایشون می نشستیم وخیلی با آب وتاب سوغاتی ها رو از ساک درمی آوردند ودودستی به ما می دادند وتوضیح می دادند در موردش مثلا این کت وشلوار اقای سعیدی هست برای عروسی پسرش بدوزه یا فلان پارچه رو برات حورا آوردم که لباس نامزدی بدوزی وهمیشه می گفتن توی سوغاتی چیزهای ریزه میزه و کوچک هم بگذارید مثل گل سر ، سنجاق سینه ، جاسوییچی ……واینها همه دوست دارن وخیلی هم به همسفرهاشون در مکه کمک می نمودند همه جوره ودست بخیر بودندوبه نیازمندان کمک می کردند وسالها با همسفری ها دوستی داشتند خدا رحمتشون کند از کار هیچ وقت کم نمی گذاشتند وبه نحو احسن انجام می دادند وبا وجود اینکه آسم داشتند وناراحتی قلبی ولی تعجب می کردم چگونه می تونستند این همه ساک و سوغاتی بیاورند واعمال بجا بیاورند دودفعه حج واجب رفتند که دفعه دوم با اقای میرخانی داماد اقای نمازی رفتند وهمیشه می گفتند ۴۰ روز باایشون بودیم چه مرد خوش اخلاقی بودند هیچ مردی رو مثل ایشون از تقوی وفضیلت و ایمان وخوبی ندیدم
معمولا مقیید بودند بعد از حج ولیمه بدهند درخانه ویا تالار غالبا همان تالارهایی که برای مراسم ازدواج وختم نام برده شدمراسم ولیمه حج هم گرفته می شود وازدهه هفتاد به این طرف کارت هم چاپ می کنند برای مراسم ولیمه حج البته دردهه ۹۰ تعداد تالارها بیشتر شده و مکانهای جدید هم انتخاب میشه ولی غالبا همان تالارهایی که آشنا هستند سلیقه فامیله
ز: مراسم سوگواري براي درگذشتگان
خانم سعيدي:
سلام یکی دیگه از آداب ورسوم خانواده ما مراسم عزاداری و يا سوگواري براي درگذشتگان است. دورترین خاطره ای که برایم تعریف كرده اند این است که خاله شهین می گویند زمانی که پدر اقاجون فوت نمودند؛ ايشان ٥ ساله بودند و مریم خانم مادرشون به ایشان می گویند برو به دایی محمد کاظم بگو ترمه وشال رو بیاورند وقتی آقاجون به داییشون این رامی گویند ایشون می فهمند که پدرشون فوت نموده وباید بیایند برای مراسم خاکسپاری و همدیگر را خبر می نمایند وبرای تشییع می آیند آقاجون همیشه به تلخی یاد می نمودند از این خاطره.
آن زمان ترمه کاشان ویا شال می انداختند روی متوفی وتشییع می نمودند. البته قالیچه هم دیدم که می اندازند وتا دم قبر با همون قالیچه می آورند. پدرآقاجون رو به سید ملک خاتون می برند ودرآنجا دفن می نمایند ومهرانگیز بچه اول اقاجون درمسگر آباد هست که الان پارک شده وعزیز درشاه عبدالعظیم حسنی دفن هستند درب شرقی حرم باغ طوطی. خودشون وصیت کردند كه من دوست ندارم منو ببرید بهشت زهرا. خدا رحمتشون کند.
درزمان اقاجون تا ۴۰ روز خونه متوفی درخونه باز بود وفامیل رفت وآمد داشتندونهار وشام می دادندبه هرکس که می ماند وپنج شنبه ها روضه خوانی بودوتنها نمی گذاشتند صاحب عزا را.
ومراسم تشییع داشتند بعد از تشییع نهار می دهند درخانه یا سالن ومراسم روز سوم که ختم است وحلوا ومیوه وشیرینی وآب وآب میوه می دهند ومراسم هفتم که شام دعوت می نمایند ومراسم چهلم وشب سال البته ازسال ۱۳۸۸ مراسم سوم وهفت را یکی کردند دیگه وختم که برگزار میشه مراسم هفتم رو نمی گیرند ویا صرف امور خیریه می شود ودیگه از رسم افتاده ویک ۲۰ سالی هست که مد شده برای مراسم ختم کارت چاپ می کنند ودعوت می نمایند فامیل رو.
ومعمولا سالنهایی که می گیرند برای مراسم آپادانا ، زمرد، سالن غذاخوری حضرت عبدالعظیم حسنی ،سالن مسعود درخیابان دماوند ….است.
ختم اقاجون درمسجد شاه یا امام خمینی فعلی بوده و ختم عزیز درمسجد حجه ابن الحسن سهروردی و دایی ام مسجد فخر چهار راه فخر آباد معمولا ختم ها درهمین مساجد مذکورو الغدیر و علی ابن موسی الرضا و قبا و فائق تشکیل میشه ومسجد امام صادق نزدیک پل سید خندان درمراسم عزاداری فامیل ما رسم هست که کاملا مشکی می پوشند وقرآن پخش می نمایند وقرآن می خوانند ودعا واز دف و تار وموسیقی و آواز خبری نیست (تا الان که سال ١٤٠٠ است این طور بوده).
ح: مراسم روضه خواني
آقاي مجتبي قندي
از زمانی که کودک بودم یکی از وقایع مهم زندگی مان برگزاری روضه در دهه آخر ماه صفر در منزل بود. این روضه از دهها سال قبل از تولد من و از زمان مرحوم پدربزرگم، حاج محمدکاظم سابقه بیش از بیست سال را داشت از روز اربعین شروع و در آخرین روز ماه صفر ، روز شهادت امام رضا(ع) پایان می پذیرفت . هر سال با نزدیک شدن به این دهه شور وشوقی خاص در منزل پدیدار می شد. حداقل از یک هفته قبل تمام در و دیوار حیاط و اتاق های منزل قدیمی که در بازارچه نایب السلطنه واقع بود با سیاهی و کتیبه پوشیده می شد. منبر سه پله چوبی نیز با پارچه های سیاه جلد می شد و چندین بالش با ملافه های سیاه برای محل نشستن وعاظ درنظر گرفته می شد. منبر در وسط حیاط قرار می گرفت و نصف حیاط و اتاق های یک سمت برای آقایان و نصف حیاط و اتاق های سمت دیگر برای بانوان منظور می شد. سقف حیاط هم با چادر کاملا مسقف می شد تا تابش خورشید ، باران و برف مانع برگزاری مجلس نشود. در زمستان های قدیم که برف شدید می آمد گاهی صبح زود چادر جمع می شد و فرش های حیاط جمع می گردید تا برف های روی چادر جمع آوری شود و دوباره چادر برپا می گردید و حیاط مفروش می شد تا مجلس برقرار شود. محل قرار گرفتن منبر به گونه ای بود که واعظ هم بر قسمت آقایان و هم بانوان مسلط باشد و هم آن موقع ها که بلندگو رواج نداشت ، صدای شان به همه برسد. خیلی پیش تر و زمانی که بلندگو وارد کشور شد به خاطر آن که مورد استفاده خوانندگان قرار می گرفت نزد متدینین مذموم و مطرود بود و استفاده از آن در مجالس مذهبی ناشایست تلقی می شد که البته به مرور زمان این تکنولوژی زمان های دور همانند سایر تکنولوژی های بعدی حقانیت خود را اثبات کرد و از ارکان هر مجلسی از جمله مجالس مذهبی واقع شد به طوری که امروزه بعضی از مداح ها به شرط داشتن اکوی خاص مدنظرشان در مجالس حاضر می شوند.
از جمله ملزومات مجالس روضه آماده کردن وسایل خاص پذیرایی از حاضرین در مجلس بود. در مجلس روضه منزل ما با چای شیرین ، نون روغنی و البته سیگار و قلیان در قسمت آقایان از مهمانان پذیرایی می شد. لذا مقادیر بسیار زیادی استکان و نعلبکی در سینی های متعدد بر روی هم از قبل آماده می گردید که درون هر استکان چندین حبه قند بود. سماور بسیار بزرگی که آب جوش را مهیا می کرد . منقل بزرگ گردی که دورتادور آن قوری های بزرگ چینی پر از چای چیده می شد . همچنین منقل های ذغال برای مهیاکردن آتش سرقلیان که به وسیله آتش گردان ها چرخانده می شد تا تنباکوهای خیسانده شده را حال بیاورد. قلیان های متعدد که قسمت های چوبی آن در آب حوض خیس می خورد و مکمل کوزه های شیشه ای بود که تا نصفه از آب پر شده و به ردیف در کنار آبدارخانه چیده می شد. اغلب وعاظ و مداح ها تا قبل از آن که با دود قلیان خود را نسازند بالای منبر نمی رفتند. از لحظه ای که فردی وارد مجلس می شد بلافاصله یک چای شیرین درون سینی های یک نفره که کنار آن چند قطعه نون روغنی قرار می گرفت درجلوی وی گذاشته می شد و با خالی شدن استکان بلافاصله چای بعدی جایگزین می شد و تا زمانی که فرد اعلام نمی کرد که دیگر میل ندارد بلافاصله استکان چای جدید و نون روغنی اضافه برایش آماده می گردید. اگر کسی اعلام انصراف نمی کرد گاهی تا پانزده بیست چایی هم نوش جان می نمود. البته پذیرایی در قسمت بانوان در زمانی که مجلس شلوغ می شد تفاوت می کرد و دو نفر یکی با سینی بزرگ استکان ونعلبکی های چای و دیگری با طشتی مملو از نان روغنی به میان جمعیت بانوان رفته و از آنها پذیرایی می نمودند. همچنین بشقاب های بزرگی پر از نخ های سیگار هما و اشنو در نقاط مختلف مجلس قرار می گرفت تا مستمعین حین شنیدن موعظه سیگاری هم دود نمایند.
ساعت برگزاری مجلس نیز از هفت صبح تا اذان ظهر بود لذا یک نوبت مجلس حداقل پنج ساعت طول می کشید.علت طولانی بودن مجلس این بود که افراد مختلف در ساعت های متفاوت بتوانند از مجلس مستفیض شوند. مثلا بازاریان یا اداری ها صبح زود قبل از رفتن به سرکار در مجلس حاضر می شدند. کاسبان محلی که صبح اول وقت سرشان شلوغ بود مانند نانواها و حمامی ها در ساعت میانی در مجلس حاضر می شدند . بانوان نیز اغلب از میانه روز مجلس را پر می کردند. برای این همه ساعت، وعاظ ومداح های مختلف دعوت می شدند که شاید جمع تعدادشان به سی تا چهل نفر هم می رسید. غیر از چند واعظ و مداح معروف و متشخص ، انبوهی از وعاظ و مداح های معمولی وحتی بعضا بدصدا هم دعوت بودند و بخشی از مجلس را پر می کردند. در عالم بچگی گاهی به مرحومپدر خرده می گرفتیم که این مرشد پیر و بدصدا را چرا دعوت می کنی ؟ ایشان می فرمودند برکت محلس به وجود همین هاست. اولا روضه و عزاداری به صدای خوب و بد نیست و همه مداح ها و وعاظ مورد احترام هستند، ثانیا بسیاری از این افراد لنگ خرج روزانه شان هستند و با دعوت از آنها ضمن حفظ شئونات ایشان ، ممر درآمد آنها تداوم می یابد تا شرمنده زن و بچه خود نباشند.
از حواشی خوب این مجالس که بسیار مورد علاقه من بود ، حضور تقریبا تمامی فامیل در مجلس روضه بود که گاها تا بعد از تمام شدن مجلس تا ساعت های پایانی روز در منزل ما می ماندند و یک جمع شلوغ ودوست داشتنی هر روز برقرار بود. همچنین عمه ها هم گاها در این ده یازده روز به منزل ما آمده و شبها هم می ماندند و همنشینی با آنها بسیار لذت بخش بود. در دهه های دیگر محرم و صفر ما نیز در روضه های منزل عموجان و دیگر اقوامحضور می یافتیم و این جمع شدن ها ارتباطات قوی فامیلی را برقرار می نمود چنانکه اغلب خاطرات نسل های قدیمی تر فامیل از همین مجالس است.
روز ۲۸ صفر در این دهه روز خاصی بود . به علت تقارن با دو واقعه جانگداز رحلت رسول اکرم و شهادت امام مجتبی و تقارن با شهادت امام رضا و تعطیلی عمومی شلوغ ترین روز روضه بود و ظهر هم با ناهار از حاضرین در مجلس پذیرایی می شد. در این روز مجلس روضه گاها از بعد از اذان صبح آغاز می شد و تا بعدازظهر به درازا کشیده می شد. علاوه بر اهل محل و همسایگان تقریبا بیشتر فامیل نیز در این روز در روضه حاضر می شدند . لذا محل ها و امکانات بیشتری برای این روز درنظر گرفته می شد و همه بسیج بودند تا بتوانند از مهمانان پذیرایی نمایند. از جمله صحنه های جالب پایان مراسم این روز جمعیت بانوانی بود که برای دیدار مرحومپدر که حاج دایی یا حاج عموی آنها محسوب می شد صف می بستند.
شور و شوق این دهه با سلام آخر در روز پایانی ماه صفر و ترک مجلس توسط حضار پایان می یافت و زمانی که در عصر این روز چادرها جمع می گردید و سیاهی ها از در و دیوار کنده میشد و عمه ها و سایر اقوام خداحافظی می کردند و می رفتند ، غم بزرگی بر دلهایمان می نشست که تا چند روز ادامه می یافت.
با گذشت زمان ، تغییر منزل ومحله و عوض شدن همه ما مجالس روضه ها هم به تدریج دچار تحول شدند. دیگر خبری از نصب چادر و پوشاندن همه در و دیوار با سیاهی و منبرهای سه پله ، پذیرایی با سیگار و قلیان نیست . مجالس روضه هم متجدد شده و ظاهر شیک پیدا نموده اند. به جای واعظ سخنران هست و به جای لشگر مداحین یک مداح خوش صدا با دستگاه اکو به مجلس رونق می دهد و روضه خوان ها دیگر حذف شده اند . غذا و اطعام از حاشیه به متن تبدیل شده و مجلس بدون غذا دیگر معنی ندارد. باید هر شب که مجلس برقرار است حتما غذا از بهترین رستوران ها تهیه و توزیع شود . حضور اقوام در مجالس روضه ها کمرنگ شده و وابستگی های فامیلی نسبتا رنگ باخته است . در هرحال به آنانی که هنوز خالصانه وعاشقانه چنین مجالسی را در منزل های خود برقرار می نمایند بایستی دست مریزاد گفت و خصوصا اقوام و فامیل با حضور در مجالس آنها مایه تقویت ارتباطات و همبستگی خاندانی شوند. البته متاسفانه به علت شیوع بیماری فعلا هر نوع اجتماعی به صلاح نمی باشد لیکن امید است با ریشه کن شدن این بیماری ، حضورمان در مجالس خانگی فامیل چشمگیرتر گردد.
خانم بدرالسادات شبيري:
با عرض سلام خدمت تمام اعضای خاندان بزرگ بسیار لذت بردم از خاطرات جناب اقای دکتر قندی در مورد مراسم روضه خواني منزل پدرشان که من را یاد قدیم انداخت. پدر منهم این کارهارا انجام میداد ومن هنوز راه پدر را ادامه میدهم منتها بخاطر کرونا فقط پارکینک وحسینیه منزل را سیاه پوش میکنم و من ۳ روز ماه صفر و۳ روز هم ایام فاطمیه برنامه داشتم انهم عصرها فقط خانمها واین توفیق در سال ۹۶ حاصل شد که هیئت متوسلین بسید الشهدای تهران شبهای چهار شنبه دوماه محرم وصفر قبل از نماز مغرب منزل ما در حسینه نماز جماعت وروضه خانی برپا بود ان شبها اقای افشار قید حیات بودند ومن با ویلچر ایشان را میبردم پائین چون دوست داشت وسینه زنی هم بود ان شاالله این بیماری ریشه کن شود وخدای بزرگ توفیق وتوان بدهد که دوباره ازاین برنامها لااقل ماهی یک بار داشته باشیم از خدای بزرگ این توفیق را خواستارم.
خانم پاكنهاد:
منزل پدر بزرگ من هم حاج میرزا علی محسنی مراسم روضه خواني بر پا ميشد. من بااینکه خیلی کوچک بودم یکی از واعظاني که صحبت میکرد اقای کمیلی ویکي دیگر هم آقاي حجت الله سبط بود که الان هم پسرشون سخنرانی میکنند. يكسال، در روز بیست هشتم صفر برادرم بعداز چهار دختر بدنیا امد سر اذان ظهر هنوز روضه خانه خانم جونم (حاجیه نرگس خانم تهرانی ) تمام نشده بود که بمن گفتند برو خانم جون را خبرکن تابیایند این حیاط وبگو عزیز جون پسر بدنیا اورده منهم دویدم ورفتم وخبر دادم وایشون هم امدند منزلمون وبه همین مناسبت اسم این نوزاد را گذاشتند مجتبی پاکنهاد (رحمته الله). لازم بذکر است که خونه ما به فاصله دوتا منزل باخونه خانم جون بود. خانم جون بما میگفتند گل یاسها را بچینید و ماهم اجرا میکردیم انهارا در بشقاب های کوچک میریختند و بافاصله میان مردم میگذاشتند. منزل ما، منزل خانم جون، سه تا از دائی ها عموي عزیزم وچند تا از پسر عموها ی عزیزم (که دوتاشون ازدواج کرده بودن وبقیه مجردبودند) در يك کوچه بود كه اول بنام كوچه عنابیها بود وبعدا بنام کوی محسنی نام گذاری شد کا از طرف بازار اول خیابان پامنار میشد.
خانم سعيدي:
یادش بخیر عزیزجون مارو می بردند روضه خونه ی پسر عمویشان اصغر اقای فخاردرفرمانیه کوچه طاووس شب هم می ماندیم چقدر باصفا بودند وهمه خالصانه برای امام حسین کار می کردند تا سه نیمه شب ظرفهای استیل غذاوسفره ها رو می شستند وبرای فردا اماده می نمودند خبری از لیوان وسفره وظرفهای یک بار مصرف نبود وخودشون غذا رو درست می کردند درخانه در دیگهای بزرگ فواره استخر خونشون باز بود این ده شبه ودور استخر گلدانهای بزرگ یاس بود وپر از یاس وچراغونی بود وفضا پر بود از عطر اسفند ویاس درعالم بچگی وارد می شدم احساس می کردم وارد بهشت شدم وبهمون خوش می گذشت اقای فلسفی و اقای علامه معروف واقای شجاعی سخنرانی می نمودند ووعظ وخطابه همه چیز درجه یک بود و عالی.
خانم زهرا حاجي موسي:
ما هم در خانه روضه داشتیم یادش بخیر چه روزهایی بود. خدایا میشه دوباره این روزها تکرار بشه.
خانم نبوي:
منزل پدری ماهم واقع در بازار، کوچه غرببان دهه اول ماه جمادی الثانی روضه بود شبها یادش بخير واعظ حاج سید اسماعیل شفیعی و مداحهای متعدد دعوت بودن همون منقل آتش برای قلیانوقوری های چای دور منقل چیده میشد سیگارو کاسه های گل سرخی پراز قند با فاصله میچیدیم وهرشب بساط شام به پا بود. یادشون بخیر.
ط: مراسم متفرقه
رسم آينه و قرآن:
این رسم رو خاندان ماهم دارند وقتی که خونه جدیدیا مغازه جدیدمی خرند ابتدا آینه وقرآن می برند قبل ازاسباب کشی به خاطر برکت وخوش یمنی.
رسم قرباني كردن و شكستن تخم مرغ:
خانم سعيدي:
یکی دیگر از آداب ورسوم خانواده ما رسم قربانی کردن گوسفند یا مرغ بود گوسفند رو معمولا عید قربان می کشتند مخصوصا کسانیکه حاجی بودند ویا پسر داشتند. وقتی هم بیمار می شدیم دوسه روزکه از بیماری ما می گذشت مثلا تب داشتیم واینها عزیز به خونه ما می آمدند وبرامون تخم می شکوندند ویک نوع قربانی کردن بود.
بدین صورت که تخم مرغ خام رو برمی داشتند واسامی افراد رو روش می نوشتند با ذغال یا مداد ویا برای اسم هر فرد یک دایره می کشیدند روی تخم مرغ بعدکه اسم همه رو نوشتند یک سکه دوزاری ویا یک ریالی ویا پنج تومنی ویا بیست وپنج تومنی روی تخم مرغ می گذاشتند وباشست نگه می داشتند زیر تخم مرغ هم اسفند بود ونمک وهمه اینها رو توی یک پارچه آب ندیده می گذاشتند وبعد تخم مرغ رو با انگشت شصت و سبابه فشار می دادند .شصت روی سکه وتخم مرغ قرار می گرفت وسبابه زیر تخم مرغ بعد اسم افراد رو می گفتند ووقتی که تخم مرغ می شکست درحین گفتن اسم افراد اون موقع می گفتن فلانی چشم زده تورو وچشمش شوره یادمه نفس توی سینمون حبس می شد وقتی اسمها رو عزیز می خوند وبعد از شکستن تخم مرغ یه نفس راحت می کشیدیم که خدا رو شکر به ما نیافتاد بعد هم تخم مرغ شکسته شده واسفند ونمک رو در کوچه توی جوب آب می انداختند ویا دور می ریختند. رسم قربانی کردن گوسفند معمولا درروز عید قربان وخانه ومغازه و ماشین خریدن وبچه دار شدن و بیماری و عروسی ها و ترحیم و عزا و سفر حج هنوز هست. مثلا جلوی عروس وداماد و نوزاد ومادر وجنازه گوسفند رو می کشند بعضی ها رسم دارند از روی خون عبور کنند ورد بشوند واز گوشت قربانی بخورندوبقیه را تکه تکه می کنند وپخش می کنند میون فامیل وهمسایه هاوفقرا ولی بعضی ها خیر رسم ندارند رد بشوند از روی خون گوسفند و از گوشت قربانی هم نمی خورند وتمامش رو به فقرا می دهند.
مرسم نامگذاري فرزندان:
خانم سعيدي
یکی دیگر از آداب ورسوم خانواده ما نامگذاری برای فرزند بوده که الان منسوخ شده الان پدر ومادر نوزاد اسم رو از کتاب و گوگل انتخاب می کنند ویا نام ائمه وبزرگان رو می گذارند .
درقدیم رسم براین بودکه بزرگترها نام فرزند را انتخاب می نمودند ویا ازاشخاص اجازه می گرفتند که آیا اجازه می دهید نام شما رو روی فرزندمان بگذاریم یا خیر درصورتیکه اجازه می دادند اسم اون شخص را روی نوزاد می گذاشتند .درقدیم
معمولا شب ششم مراسمی می گرفتند به عنوان عقیقه وگوسفند می کشتند وفامیل را دعوت می نمودند وآبگوشت می دادند واسم گذاری می نمودند الان این طوری شده که اول پدر باید همان روز بدنیا امدن نوزادبرود ثبت احوال وبرای شناسنامه اقدام کند و برگه را به بیمارستان بدهد تا ترخیص شوند .خلاصه
درشب ششم ومراسم اسم گذاری اگر برای نام گذاری به جمع بندی نمی رسیدند چندنام پیشنهادی خانواده را روی تکه های کاغذ می نوشتند کاغذها را تا می زدند ولابه لای صفحات قرآن می گذاشتند سپس یکی از بزرگان کتاب را باز می کرد تا ببیند قرعه به کدام نام می افتد ومعمولا هم چون سواد قرآنی داشتند ومذهبی بودند از اسامی خدا وپیغمبر وائمه انتخاب می نمودند .
انتخاب اسامی بیشتر ترکیبی ودینی بوده علاوه برنشان دادن علقه های خود،توسلشان را به درگاه خداوند وبزرگان دین برای حفظ فرزند ازآسیبها و چشم زخم نشان می دادند.
گاهی هم وقتی نوزاد درمناسبتی بدنیا می آمد می گفتند ” نوزاد اسمش را باخودش اورده” مثلا اگر درایام غدیر بدنیا می آمد اسمش را علی می گذاشتند ویا مثلا اگر درمیلاد یا سالروز شهادت بزرگان دین باشد ازنام همان شخصیت برای نام گذاری استفاده می کردند این رسم هنوز درمیان ما هست البته.
برخی اسامی مانند کنیز ، بمانی ، بسه خانم ، وماه بس ودختربس،کوچک، درفامیل ما دیده نمیشه وچون اغلب بازاری بودند اسامی این طبقه اجتماعی دیده میشه درمیان دختران مانند فخر الملوک،اشرف ،فخرالزمان ،ونصرت الزمان ،تاج الملوک ، تاجر الملوک ، مریم سلطان ،…….
گذاشتن روزهای هفته مثل جمعه وشنبه …..درمیان پسرها دیده نمیشه ودرفامیل ما رسم نیست ونبوده واسامی ایران باستان مثل رستم….. هم خیلی کم دیده میشه واسامی ماه های قمری مثل رجب ورمضان …. هم دیده نمیشه .درکل اسامی باسلیقه هست و غیر متعارف نیست.
رسم وصيت براي خواندن نماز واجب و گرفتن روزه:
آقاي احمد اعتمادفر
در وصيت نامه مرحوم حاج محمد موسي تاجر طهراني آمده است كه ايشان خواستار خواندن نماز هاي واجب و روزه هايشان از زمان تكليف شان تا زمان فوت شان شده اند. قبل از ايشان نيز در وصيت نامه مرحومه معصومه خانم (خواهر همسر حاج محمد موسي و مادر حاج محمد تقي كه بزرگ خاندان تقي زادگان طهراني است) اين خواست عينا آمده است. اين رسم متدينين بوده كه با وجوديكه خودشان تكاليف شرعي شان را انجام ميداده اند ولي بلحاظ رساندن كمك به مستحقان راهي را باز نمايند.
آقاي مَهدي قندي:
رسم بوده متدینینی که ثروتی داشتند با اینکه خودشان تکالیف شرعی را انجام داده بودند بخشی از مالشان را در این راه خرج می کردند.
به این ترتیب به نیازمندانی که قرآن یا نماز خواندن یا روزه ها را متقبل می شدند علاوه بر اثر معنوی، محترمانه پولی می رسیده و از بابت احتیاط در خطاهای سهوی خیال وصیت کننده هم راحت تر می شده.
من در مورد ارزش و درستی این الگو نظری ندارم فقط توصیف کردم.
جالب است مرحوم آیت الله مرعشی نجفی که به جمع آوری و حفظ میراث خطی ایران و عراق اهتمام زیادی داشتند وکتابخانه کم نظیری را ایجاد کردند ابتدای امر که طلبه ای جوان بودند و درآمدی نداشتند هم زمان با درس خواندن، نماز و روزه متقبل می شدند و با پول آنها کتاب خطی می خریدند و امروز آن سنگ بنا، به یکی از ارزشمندترین گنجینه های فرهنگی و دینی ایران تبدیل شده است.
خانم سعيدي:
سلام پدر همسر بنده هم وصیت کردن خونه رو فروختید ۵۷ سال نماز وروزه برام بخرید اصلا هم نماز قضا نداشتند
مادر مادرم هم وصیت کردند طلاهام رو بفروشید ونماز روزه بخرید احسنت به ورثه هاشون که اجرا نمودند بله بین متدینین این اداب و رسوم وصیت هست هنوز.
رسم خريد براي اهل بيت:
خانم حورا سادات سعيدي
مادرم خاطره ای تعریف فرمودند که برایم جالب بود گفتم شاید برای شما هم جالب باشه و به اشتراک بگذارم یکی دیگه از آداب ورسومی که درمیان خاندان ما منسوخ شده وباعث تعجب نسل جدید میشه این هست که درقدیم عمه ها ودختر عمه ها وعروس های عمه مامانم حق نداشتند بازار بروند و خرید کنند واقایون براشون می خریدند ومی آوردند خانه مثلا اگر کفش می خواستند یه نخ اندازه کف پاشون اندازه می زدند و اقایون می بردند کفاشی وگالشی اندازه اون نخ می خریدند ومی اوردند منزل واستفاده می نمودند مادرهمسرم که تهرانی قدیمی هستند همین را تعریف می کنند که پدرم اقای سبط خودشون برای ما پنج تا دختر کفش ولباس می خریدند ومی اوردند مثلا یه گونی کفش عیدها می آوردند ما انتخاب می کردیم وبقیه رو می بردند درمورد لباس ودیگرچیزها همینطور بود.
بچه که بودم یک بار با مادرم رفتیم بازار یکی از اهالی بازار بنام حاج کریم بود که صاحب ملک سرای قزوینیها بود برگشت به ما گفت اگر من به خانمم یک میلیون بدهم پاش رو تو بازار نمی ذاره اون موقع یه میلیون خیلی زیاد بود باهاش می شد یه خونه خرید 😮 من خیلی تعجب کردم که چرااا ؟ مامانم گفتند بازاریهای قدیم بد می دونن زنها بیایند بازار پیش خودم فکر می کنم این خاطرات حدودا برای ۷۰ سال پیشه ولی تفاوت فرهنگی میون نسل جدید وقدیم به اندازه هزار ساله الان پاساژ گردی و خرید وبازار رفتن شده یکی از تفریحات ما خانمها اگر نریم دپرس میشیم واز ملزومات زندگی ما شده
برای اقایون هم دیگه این مساله حل شده خودشون هم حوصله ندارن کفش ولباس برامون بیارن ما انتخاب کنیم و بقیه رو ببرند.
خانم مليحه علي بيك
سلام. حورا جان.. چه خاطره جالبی، بله درسته اتفاقا حاجدایی عزیزمن که خیلی هم دوستش داشتم ودارم. ((روحشون شاد)) همینجور بودند دوست نداشتند.. خانمها مخصوصا محارم شون به بازار برن.
وچون منزل خاله من((خانم سعادت)) خدابیامرز در بازار اهنگرابود. ما به منزلشون رفت وامدداشتیم اززمان کودکیم یادمه هروقت میرفتیم منزلشون. از ته اون کوچه ها پياده با مامانم برای خرید به بازار میرفتیم..
وچون مغازه حاجدایی عزیزم دربین الحرمین بود. وباید ازجلو مغازه ردمیشدیم.
یک جوری رد میشدیم که ایشون مارو نبینند. چون مامانم خیلی خیلی برای برادرش احترام قائل بود. ونمیخواست ناراحتشون کنه.
وبامزه اینجا بود که گاهی مجبور به تعویض بود، تازه بعد صرف ناهار در منزل خاله خانم. باید دوباره میرفتیم بازار. در یک روز چندبار باید. ازاونجا رد میشدیم.
روح همه عزیزانمون شاد،