– (١٣٩٩) آقاي دكتر احمد قندي:

همیشه برایم سوالی مطرح بوده که نوه های جمیله خانم یا دیگران بتوانند پاسخ دهند.
مرحوم پدر ما پسرخاله و دختر خاله ای داشتند به نام های حاج آقا تقي مقیمی و شریعه خانم ( همسر آقای رفیعی) كه روابط بسیار نزدیکی هم با ما داشتند.
جمیله خانم به آقای مقیمی “دائی” خطاب می کردند. و ظاهرا شریعه خانم را “خاله”.
ارتباط فامیلی آن ها چگونه بوده  و رابطه مادر ایشان با مادر بزرگ ما عزیز جان چه بوده است؟

 (١٣٩٩) آقاي احمد اعتمادفر

خانم خديجه سلطان (مادر بزرگ شما) خواهري داشته اند كه سه تا از فرزندهاي ايشون كه خاله زاده هاي مرحوم پدر شما ميشوند؛ عبارت بوده اند از:

الف: بتول خانم؛ همسر اول حاج علي اصغر قندي (مادر جميله خانم و حاج حبيب الله قندي)
ب: حاج محمد تقي مقيم خان (مشهور به آميز تقي مقيمي)؛ برادر بتول خانم و در نتيجه دائي جميله خانم و حاج حبيب الله قندي
ج: شريعه خانم؛ خواهر بتول خانم و در نتيجه خاله جميله خانم و حاج حبيب الله قندي (كه همسر آقاي رفيعي بوده اند).
بنابر اين خاطره شما از “دائي” و “خاله” خطاب كردن آن دو بزرگوار توسط جميله خانم؛ كاملا منطبق بر واقعيت است.

 

(١٣٩٩) خانم حورا سادات سعيدي:

 باسلام. سال دیگه همه ما می شویم آدم های قرن پیش وبرای نسل بعد خاطرات بزرگترها خیلی جالبه.

جالب بود اگر بزرگترهاخاطره بیشتر می گفتن یا می نوشتن یا ویس می فرستادن از قدیمها الان یه خاطره بنویسم از شوهر خالم که نه تا بچه بودن ۸ تا پسر یه دختر ازشون می پرسم چطوری ۹ تا بچه رو ساکت می کردن !!! مامغزمون سوخت از یه دونه پسر شوهرخالم می گویند روش تربیتی مادر من با شما فرق می کرد آخه هرکس ساکت نمی شد دستش رو می گرفت درآب انبار رو باز می کرد می گفت می اندازمت این تو این بود که با یه اشاره خانوم جون نه تا بچه ساکت بودن واقعا تفاوت محسوسی هست میون نوه ها ومادر بزرگ ها وپدر بزرگها وخاطراتشون جالبه وخوندنی.

(١٣٩٩) خانم زهرا (وجيهه) حاجي موسي:

سلام همين جوره که میفرمایید مثلا ما شش تا خواهر و دوبرادر بودیم؛ ان زمان اگر گم میشدیم؛ چون منازل بزرگ بود و حیاط و حوض داشت ؛ اول يه چوب برمیداشتند تو حوض رو میگشتد. چقدر ما گم میشدیم از خانه همسایه ها مارو پیدا میکردند. ادرس هم بلد نبوديم بگیم ازما ادرس خانه مان را مي خواستند؛ میگفتيم همانجا که حاجا قا وخانم میروند تو اون خانه.

(١٣٩٩) خانم دكتر پريچهره احمديان طهراني:

در مورد حوض نوشتید،
برادر بزرگ من حدود ۵-۶ سالش بوده میبینه یک دوچرخه گوشه حیاط است بر میداره و شروع میکنه به سوار شدن که میرسه کنار حوض و ناخواسته میفته توی حوض بدون اینکه کسی متوجه شود. مادر و کارگر و یکی دو نفر دیگه که متوجه غیبت او میشوند شروع به گشتن میکنند و یک چوب که میکنند توی حوض خوشبختانه آنجا پیداش میکنند که البته کبود شده بوده و بیهوش. دیگه میندازند روی پشتشون و اینقدر دور حیاط میگردوننش تا آبهایی که خورده بود خارج شده و بهوش آمده بعد گفته: «ته حوض خوابیدم بودم»

 

 

 

(١٤٠٠) – آقاي محسن محسني

سلام…
یکی ازمحبین وارادتمندان به اباعبدالله الحسین شخصی بنام،حاج یحیی دربندی بود…
ایشان،درایام محرم وصفر،درمنزل پدری من،ومحلهایی که مجلس روضه خوانی برگزارمیشد،چادرهای بزرگی برپامیکرد، تا مردم ازآفتاب وباران محفوظ باشند…
حاج کاظم عزیز،بفرمائیداین مرحوم باآقای حاج تقی دربندی چه نسبتی داشتند!؟

(١٤٠٠) – پاسخ حاج كاظم تهراني راد

با عرض سلام و احترام خدمت شما گرامیان ،
با اطلاعاتی که بدستم رسید از طرف حاج اصغر تهرانی راد و همسر مکرمه اشان سرکار خانم زهرا سادات دربندی ، شخصی بنام یحیی دربندی نداریم ، اما یحیی مدنی که مرحوم حاج سید تقی دربندی عموی همسر ایشان بوده ( پدر زن یحیی مدنی دربندی بوده ).
در ضمن مرحوم حاج سید جعفر دربندی بعد از فوت مرحوم حاج میرزا علی محسنی پدر بزرگ شما ( شوهر عمه اینجانب )که همسایه دیوار بدیوار بودند در محله نوروز خان کوچه عنابی ها ایشان را در منزلشان غسل دادند.
و مرحوم یحیی مدنی دوست صمیمی مرحوم داداش جعفر ( پسر عمه ام حاج جعفر نبوی ) بودند.
مرحوم فیروز آبادی غیر از سه دختر ، دو پسر هم داشتند که با دو خواهر ازدواج کردند و یکی از خواهر ها در قید حیاتند و حدودأ یکصد سال سن دارند بنام زینت سادات که ایشان عمه مادر خانم زهرا سادات دربندی (شهین خانم ) می باشند.

ولادت مولا علی ابن موسی الرضا را خدمت همگی عرض تبریک و تهنیت دارم ، شاهد و ناظرند و حی .
عیدمان مبارک🌹

(١٤٠٠) – آقاي حسام محسني

ضمن عرض سلام
من متوجه نشدم منظور شما از یکی از خواهرها در قید حیات است چیست؟
زینت سادات دختر مرحوم فیروزآبادی و همسر حجت‌الاسلام سید مهدی قوام بود که در خرداد سال ۶۱ به رحمت خدا رفت.
آیا منظور شخص دیگری بود؟

(١٤٠٠) – خانم فرح انگيز كاظمي نيا

خدمت خانم پريچهره وخواهران گرامیشان سلام واقعآ مادر شما خانمی نمونه وقابل احترام بودن من هروقت ایشونو میدیدم از نگاه کردن چهرشون لذت میبردم. من همانطورکه میدونین دختر عصمت خانم ونوه خانم خانمها هستم مادر از گذشته ها تعریف گاهي میکرد، ازایشون بخوبی وخوشرفتاری میگفتن وخانم باجی رو که ما خاله جان جان بزرگ میگفتیم. ولی دیگر فامیلها بزرگ میشن وهم دیگررو کمتر میدیدیم تا اینکه با اراده وزحمت اقای مهندس اعتمادفر و اقای دکتر قندی خدمتتون رسیدم و در برنامه اخر قبل از كرونا دختران حاج اقا تقی زادگان راهم ديديد.  امیدوارم زود تر باز بتوانیم خدمتتون برسیم. شاد و سلامت باشین

(١٤٠٠) – خانم پريچهره احمديان طهراني

با عرض سلام خدمت فرح خانم نازنین، بله اول بار در گردهمایی در سالن اداره حفظ نباتات شما را زیارت کردم. خدا رحمت کند همه رفتگان را. مادرم در مورد همه فامیل، از خانواده شما، خانم خانمها و عصمت خانم همه را یادداشت کرده.

من که نمیدانم چگونه از این نازنینان جناب آقای دکتر قندی و جناب آقای مهندس اعتمادفر قدردانی کنم! اگر این عزیزان همت نمیکردند خاطرات و از خود گذشتگی ها و صبوری های مادرم با جسم او دفن میشد ولی خدا را شکر که با یاری ایشان به این نحو ماندگار شد. من میدانم که آقای دکتر قندی لحظه به لحظه در شبانه روز زحمت کشیدند تا یادداشتهای مادرم به این صورت شیوا تنظیم شود و برای اعضاء خاندان مورد پسند قرار گیرد. اگر خاطره ای از مادرم دارید لطفاً بنویسید.